فیک...ژدید....حال کنید.
اههه بارم پولداریو بی کسی
درسته من زیادی تنها بودم
ولی برا خودم یه پا کارگاه
بودم و برا خودم کار
میکردم
شب بود داشتم حاضر
میشدم و میخواستم بلاخره
به این بار خیلی خفن
که انقدر ازش جریانای
ترسناک ساختن برم
درسته من زیادی نترسمو
شور شوق برای اتفاقای
ترسناک دارم بلاخره من یه
کارگاهم کارگاه 'ساشا هِر'
پس تصمیم گرفتم به باری
که هرکی که بهش میره غیب میشه برم
از کجا معلوم به یت جای
رویایی نرفتم.....
دستامو بهم کوبیدمو گفتم
+بزن بریم
سمت بار راه افتادم بارش
وسطای جنگل بود به محض
رسیدن ماشینمو
گذاشتم گوشه ای از جنگلو
پیاده شدم یه در بزرگ
جلوم بود و روش
نوشته بود 'ارواح خونین'
جالب بود به سمت در رفتمو
خواستم دستمو به
سمت در دراز کنم که در
خودش باز شد به محض وارد
شدن در پشت سرم با
صدای قژقژه بدی
بسته شد که سرمو وحشت
زده برگردوندم همینطور قدم
به جلو برمیداشتمو
چراغ قوه ام رو از توی کیف
کارگاهیم برداشتمو روشن کردمش
ولی تنها چیزی که بود بوته هایی
به رنگ سبز لجنی بود
و صدای جیرجیرک
همینطور به جلو قدم برمیداشتم
که صدای زوزه اومد
من کمی ترسیدمو به عقب رفتم که
سه تا گرگ از بوته ها
درومدن که هیچی
نگفتم اولین قدم
سعی کن خودتو نترس نشون بدی
دومین قدم
حواسشونو پرت کن
سومین قدم
و بزن به چاک........
درسته من زیادی تنها بودم
ولی برا خودم یه پا کارگاه
بودم و برا خودم کار
میکردم
شب بود داشتم حاضر
میشدم و میخواستم بلاخره
به این بار خیلی خفن
که انقدر ازش جریانای
ترسناک ساختن برم
درسته من زیادی نترسمو
شور شوق برای اتفاقای
ترسناک دارم بلاخره من یه
کارگاهم کارگاه 'ساشا هِر'
پس تصمیم گرفتم به باری
که هرکی که بهش میره غیب میشه برم
از کجا معلوم به یت جای
رویایی نرفتم.....
دستامو بهم کوبیدمو گفتم
+بزن بریم
سمت بار راه افتادم بارش
وسطای جنگل بود به محض
رسیدن ماشینمو
گذاشتم گوشه ای از جنگلو
پیاده شدم یه در بزرگ
جلوم بود و روش
نوشته بود 'ارواح خونین'
جالب بود به سمت در رفتمو
خواستم دستمو به
سمت در دراز کنم که در
خودش باز شد به محض وارد
شدن در پشت سرم با
صدای قژقژه بدی
بسته شد که سرمو وحشت
زده برگردوندم همینطور قدم
به جلو برمیداشتمو
چراغ قوه ام رو از توی کیف
کارگاهیم برداشتمو روشن کردمش
ولی تنها چیزی که بود بوته هایی
به رنگ سبز لجنی بود
و صدای جیرجیرک
همینطور به جلو قدم برمیداشتم
که صدای زوزه اومد
من کمی ترسیدمو به عقب رفتم که
سه تا گرگ از بوته ها
درومدن که هیچی
نگفتم اولین قدم
سعی کن خودتو نترس نشون بدی
دومین قدم
حواسشونو پرت کن
سومین قدم
و بزن به چاک........
۵۸.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.