وقتی عاشق مدیرت *نصف ۲۷*
ک....کوک داره با سوریا س*ک*س میکنه.... نمیتونم باور کنم.... میرم که خوش باشن.(گریه شدید)
کوک ویو
دختره لعنتی....نمتونم مقاومت کنم....چی... یون جی داره نگام میکنه....اون برای چی الان اومد.... ای وای نه...
سوریا ویو
عاححح کوک داره به کجا نگاه میکنه...عاحح
یون جی ویو
دیگه خسته شدم.... یعنی چه آخه..... مامان کاش بیام پیشت... میرم سر قبر مامانم...
یون جی تاکسی گرفت و رفت سمت قبر مادرش
یون جی:مامان کجایی... کجایی که ببینی کسی که بهش علاقه دارم با یه دختر دیگه در حال عشق بازیه... تو راست میگفتی باید درسمو تا آخر ادامه میدام... نباید فراموش میکردم که گفتی اشتباهی عاشق نشو....(گریه شدید)
بورام ویو
پاشدم دیدم یون جی روی تختش نیست... بهش زنگ زدم ولی گوشیش خاموش بود...فکرکنم رفته پیشه جونگ کوک..آی بابا مردم رل یا شوهر دارن ما نداریم(هییییی)
یون جی ویو
با مامانم کلی حرف زدم و میخواستم گه یه تاکسی بگیرم که دیدن بورام ۱۵ بار بهم تو یه ساعت زنگ زده..بهش زنگ زدم و..
یون جی:سلام(صدای گرفته)
بورام:سلام... صدات گرفته... جیزی شده....
یون جی:میام بهت تعریف میکنم... فقط نمیدونم آخرش چه شکلی میشه..
بورام:باش بایی
و یون جی قطع کرد ویه تاکسی گرفت و رفت سمت خونه خودش
بورام:سلام
یون جی:سلام(بی حال)
بورام:بیا بهم بگو چیشده(ترسیده)
یون جی:فکرشو میکردی که(و برای بورام تعریف کرد..)
بورام:چ...چی.. محاله... جونگ کوک...با اون دختره... داری بهم دروغ میگی
یون جی:دروغ انقدر واقعی...*پوزخند*
بورام:پس یعنی
یون جی:یعنی تموم... خسته شدم بهش انقدر فرصت دادم..... چقدر دلم رو بشکنه بعد بهم بگه دوست دارم(گریه)
بورام:اشکال نداره خوشگلم... تو قلبت مثل قلب فرشتههاس... که انقدر بخشش کردی
یون جی:(گریه)
بورام:گریه نکن دیگه(بغض)
یون جی:آخه برای چی.. من چه گناهی کردم... چرا بعد اون تصادف نمردم...(گریه)
بورام:این حرفو نزن(بغض)
یون جی:منم آدمم... من کوک رو دوست دارم ولی نمیتونم بهش اعتماد کنم....
بورام:ای بابا
یون جی:از این سخت تر ها دیدم...همیشه غصه....خدا منو حساب نمیکنه
یون جی داشت حرف میزد که....کوک بهش زنگ زد و
بورام:جونگ کوکه... بهش بگو همه چی تمومه... خدا جونگ کوک رو لعنت کنه.....عوضی
کوک ویو
دختره لعنتی...آخر سر کشیدمش کنار و رفت حموم و گرفت خوابید.... به یون جی زنگ میزنم...نباید منو تو اون وضعیت میدید...اون خیلی منو بخشید ولی من احمق.....
کوک به یون جی زنگ زد و
کوک:سلام یون جی.... منو ببخش... بخدا کار اون دختره بود...(ناراحت)
یون جی:سلام آقای جونگ کوک...بدونید این رابطه تمومه... من دوست دارم ولی نمیتونم بهت اعتماد کنم..... که مثلا دوسم داشتی... از اون موقع که سوریا فیلم س*ک*س منو با یه مرد فرستاد... فهمیدم بهم اعتماد نداری که هیچ... میخوای بهت اعتماد کنم... بهت اعتماد کردم و فهمیدم چه غلطی کردم.... بدون خیلی آدم عوضی هستی که انقدر بخشیدمت ولی لیاقت منو نداشتی.... میگفتم بابام آدم بدیه...ولی تو زدی رو دستش...دوست دارم... بهت اعتماد ندارم...اعتماد توی عشق مهمه... که تو هیچ درکی ازش نداری(عصبانی و گریه)
کوک:به خدا کار دختره بود... مگه بهت نگفتم مامانم برای بچه دار شدن قرص داده بود... اون دختره قرص تحریک کننده تو نوشیدنی ریخته بود...وگرنه فکر کردی من با اون س*ک*س میکنم....کی گفته من بهت اعتماد ندارم...به خدا هر قولی که بهت میدم یه اتفاقی میافته که باعث میشه قولی که بهت دادم رو بشکونم....من تورو دوست دارم... توروخدا نرو از پیشم....غلط کردم(گریه شدید)
یون جی:برام مهم نیست... من تا زمانی که اون دختر رو طلاق ندادی... نمیخوام باهات حرف بزنم....ولی اینو بدون اگه بازم باهم باشیم... دیگه بدون اعتماد باهات زندگی میکنم(عصبانی و گریه)
کوک:بخدا اشتباهه...من نمیخواستم تمام قولایی که بهت دادم رو بشکونم بهم اعتماد کن... سر یه یک یا چند هفته دخترو طلاق میدم... بهم اعتماد کن(گریه)
یون جی:نمیخوای بهت اعتماد کنم... نمیخوام به خودم آسیب بزنم....(گریه)
کوک:غلط کردم که اعتمادتو خراب کردم... تو منو میبخشیدی ولی من احمق... خاک تو سرم کنن....تو بهم اعتماد کن و برگرد...بخدا غلط کردم... توروخدا بهم اعتماد کن... هرجور شده دختررو طلاق میدم.....توروخدا...واییی... توروخدا برگرد(گریه)
یون جی:ب....آی خدا نمیدونم....باشه ولی... اگر دوباره قولت رو بشکونی....از پیشت میرم... به خدا میرم پیش مامانم(گریه)
کوک:بهم اعتماد کن...واییی توروخدا...وایی...آه...بهم اعتماد کن(گریه)
یون جی:ولی تا زمانی که طلاقش ندادی باهام تو شرکت حرف نمیزنی.... دیگه بهم دست نمیزنی....بهم زنگ نمیزنی....باهام صمیمی حرف نمیزنی... خداحافظ
کوک:اما....
و یون جی قطع کرد
کپی ممنوع ❌
شرط ۲۰ لایک و ۱۹ کامنت
حوصلم رید گذاشتم🗿
کوک ویو
دختره لعنتی....نمتونم مقاومت کنم....چی... یون جی داره نگام میکنه....اون برای چی الان اومد.... ای وای نه...
سوریا ویو
عاححح کوک داره به کجا نگاه میکنه...عاحح
یون جی ویو
دیگه خسته شدم.... یعنی چه آخه..... مامان کاش بیام پیشت... میرم سر قبر مامانم...
یون جی تاکسی گرفت و رفت سمت قبر مادرش
یون جی:مامان کجایی... کجایی که ببینی کسی که بهش علاقه دارم با یه دختر دیگه در حال عشق بازیه... تو راست میگفتی باید درسمو تا آخر ادامه میدام... نباید فراموش میکردم که گفتی اشتباهی عاشق نشو....(گریه شدید)
بورام ویو
پاشدم دیدم یون جی روی تختش نیست... بهش زنگ زدم ولی گوشیش خاموش بود...فکرکنم رفته پیشه جونگ کوک..آی بابا مردم رل یا شوهر دارن ما نداریم(هییییی)
یون جی ویو
با مامانم کلی حرف زدم و میخواستم گه یه تاکسی بگیرم که دیدن بورام ۱۵ بار بهم تو یه ساعت زنگ زده..بهش زنگ زدم و..
یون جی:سلام(صدای گرفته)
بورام:سلام... صدات گرفته... جیزی شده....
یون جی:میام بهت تعریف میکنم... فقط نمیدونم آخرش چه شکلی میشه..
بورام:باش بایی
و یون جی قطع کرد ویه تاکسی گرفت و رفت سمت خونه خودش
بورام:سلام
یون جی:سلام(بی حال)
بورام:بیا بهم بگو چیشده(ترسیده)
یون جی:فکرشو میکردی که(و برای بورام تعریف کرد..)
بورام:چ...چی.. محاله... جونگ کوک...با اون دختره... داری بهم دروغ میگی
یون جی:دروغ انقدر واقعی...*پوزخند*
بورام:پس یعنی
یون جی:یعنی تموم... خسته شدم بهش انقدر فرصت دادم..... چقدر دلم رو بشکنه بعد بهم بگه دوست دارم(گریه)
بورام:اشکال نداره خوشگلم... تو قلبت مثل قلب فرشتههاس... که انقدر بخشش کردی
یون جی:(گریه)
بورام:گریه نکن دیگه(بغض)
یون جی:آخه برای چی.. من چه گناهی کردم... چرا بعد اون تصادف نمردم...(گریه)
بورام:این حرفو نزن(بغض)
یون جی:منم آدمم... من کوک رو دوست دارم ولی نمیتونم بهش اعتماد کنم....
بورام:ای بابا
یون جی:از این سخت تر ها دیدم...همیشه غصه....خدا منو حساب نمیکنه
یون جی داشت حرف میزد که....کوک بهش زنگ زد و
بورام:جونگ کوکه... بهش بگو همه چی تمومه... خدا جونگ کوک رو لعنت کنه.....عوضی
کوک ویو
دختره لعنتی...آخر سر کشیدمش کنار و رفت حموم و گرفت خوابید.... به یون جی زنگ میزنم...نباید منو تو اون وضعیت میدید...اون خیلی منو بخشید ولی من احمق.....
کوک به یون جی زنگ زد و
کوک:سلام یون جی.... منو ببخش... بخدا کار اون دختره بود...(ناراحت)
یون جی:سلام آقای جونگ کوک...بدونید این رابطه تمومه... من دوست دارم ولی نمیتونم بهت اعتماد کنم..... که مثلا دوسم داشتی... از اون موقع که سوریا فیلم س*ک*س منو با یه مرد فرستاد... فهمیدم بهم اعتماد نداری که هیچ... میخوای بهت اعتماد کنم... بهت اعتماد کردم و فهمیدم چه غلطی کردم.... بدون خیلی آدم عوضی هستی که انقدر بخشیدمت ولی لیاقت منو نداشتی.... میگفتم بابام آدم بدیه...ولی تو زدی رو دستش...دوست دارم... بهت اعتماد ندارم...اعتماد توی عشق مهمه... که تو هیچ درکی ازش نداری(عصبانی و گریه)
کوک:به خدا کار دختره بود... مگه بهت نگفتم مامانم برای بچه دار شدن قرص داده بود... اون دختره قرص تحریک کننده تو نوشیدنی ریخته بود...وگرنه فکر کردی من با اون س*ک*س میکنم....کی گفته من بهت اعتماد ندارم...به خدا هر قولی که بهت میدم یه اتفاقی میافته که باعث میشه قولی که بهت دادم رو بشکونم....من تورو دوست دارم... توروخدا نرو از پیشم....غلط کردم(گریه شدید)
یون جی:برام مهم نیست... من تا زمانی که اون دختر رو طلاق ندادی... نمیخوام باهات حرف بزنم....ولی اینو بدون اگه بازم باهم باشیم... دیگه بدون اعتماد باهات زندگی میکنم(عصبانی و گریه)
کوک:بخدا اشتباهه...من نمیخواستم تمام قولایی که بهت دادم رو بشکونم بهم اعتماد کن... سر یه یک یا چند هفته دخترو طلاق میدم... بهم اعتماد کن(گریه)
یون جی:نمیخوای بهت اعتماد کنم... نمیخوام به خودم آسیب بزنم....(گریه)
کوک:غلط کردم که اعتمادتو خراب کردم... تو منو میبخشیدی ولی من احمق... خاک تو سرم کنن....تو بهم اعتماد کن و برگرد...بخدا غلط کردم... توروخدا بهم اعتماد کن... هرجور شده دختررو طلاق میدم.....توروخدا...واییی... توروخدا برگرد(گریه)
یون جی:ب....آی خدا نمیدونم....باشه ولی... اگر دوباره قولت رو بشکونی....از پیشت میرم... به خدا میرم پیش مامانم(گریه)
کوک:بهم اعتماد کن...واییی توروخدا...وایی...آه...بهم اعتماد کن(گریه)
یون جی:ولی تا زمانی که طلاقش ندادی باهام تو شرکت حرف نمیزنی.... دیگه بهم دست نمیزنی....بهم زنگ نمیزنی....باهام صمیمی حرف نمیزنی... خداحافظ
کوک:اما....
و یون جی قطع کرد
کپی ممنوع ❌
شرط ۲۰ لایک و ۱۹ کامنت
حوصلم رید گذاشتم🗿
۲۲.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.