پارت 4:: همکلاسی جذاب من
مدیر: آقای هوانگ..شما برای مجله نویسی انتخاب شدید و قراره از فردا شروع کنید
هیون: چراا منننن؟؟ اخه اون همهههه؟؟
مدیر: نگران نباش آقای لی باهات همکاری میکنه
نگاهی به فلیکس انداخت که لباسش خونی شده بود
مدیر: خونریزیش قطع نشده؟
فلیکس: آه....نه...نمیشه
مدیر : اصلاً چجوری گردنت اینجوری شد؟
فلیکس نگاهی به هیون و بعدش به مدیر انداخت
فلیکس: آمممم.چیزه...من...آااا...داشتم کاغذ اضافی دور کتابمو میبریدم که قیچی اشتباهی رفت تو گردنم
هیونجین: داره دروغ میگه
مدیر : آقای هوانگ! فلیکس دروغ نمیگه، اون مثل تو نیست
هیون: افففف
فلیکس: من میتونم برم؟
مدیر : اره هوانگ توهم باهاش برو اتاق پرستار و کمکش کن زخمشو بانداژ کنه
هیون: چشم
فلیکس رفت اتاق پرستار و رو یکی از صندلی ها نشست
هیونجین پشت سرش اومد و جوری که فلیکس نفهمه درو پشت سرش قفل کرد.
هیون: دروغ گوی خوبی هستی لی!
فلیکس: چیه؟ میخواستی حقیقت رو بگم تا اخراج بشی؟
هیون نزدیکش شد و فلیکس رو هل داد تا بیوفته رو تخت
فلیکس: ه..هی..چیکار..میکنی
هیون: کاری که باید بکنمو میکنم
هیون رو فلیکس خیمه زد و نزدیک گردنش شد
هیون: معذرت میخوام
فلیکس: چ...چی؟
هیون: گفتم که! معذرت میخوام نمیخواستم بریدگیش در این حد بشه » میخواستم فقط اذیتت کنم
فلیکس انگشتای کشیدشو لای موهای هیونجین برد
فلیکس: نمیخواد ادا مظلومارو در بیاری ...من میدونم چه شیطانی هستی
هیون بوسه آرومی رو گردن فلیکس کاشت و از روش بلند شد
هیون: الان که من بوسیدمش خوب میشه
هیون: چراا منننن؟؟ اخه اون همهههه؟؟
مدیر: نگران نباش آقای لی باهات همکاری میکنه
نگاهی به فلیکس انداخت که لباسش خونی شده بود
مدیر: خونریزیش قطع نشده؟
فلیکس: آه....نه...نمیشه
مدیر : اصلاً چجوری گردنت اینجوری شد؟
فلیکس نگاهی به هیون و بعدش به مدیر انداخت
فلیکس: آمممم.چیزه...من...آااا...داشتم کاغذ اضافی دور کتابمو میبریدم که قیچی اشتباهی رفت تو گردنم
هیونجین: داره دروغ میگه
مدیر : آقای هوانگ! فلیکس دروغ نمیگه، اون مثل تو نیست
هیون: افففف
فلیکس: من میتونم برم؟
مدیر : اره هوانگ توهم باهاش برو اتاق پرستار و کمکش کن زخمشو بانداژ کنه
هیون: چشم
فلیکس رفت اتاق پرستار و رو یکی از صندلی ها نشست
هیونجین پشت سرش اومد و جوری که فلیکس نفهمه درو پشت سرش قفل کرد.
هیون: دروغ گوی خوبی هستی لی!
فلیکس: چیه؟ میخواستی حقیقت رو بگم تا اخراج بشی؟
هیون نزدیکش شد و فلیکس رو هل داد تا بیوفته رو تخت
فلیکس: ه..هی..چیکار..میکنی
هیون: کاری که باید بکنمو میکنم
هیون رو فلیکس خیمه زد و نزدیک گردنش شد
هیون: معذرت میخوام
فلیکس: چ...چی؟
هیون: گفتم که! معذرت میخوام نمیخواستم بریدگیش در این حد بشه » میخواستم فقط اذیتت کنم
فلیکس انگشتای کشیدشو لای موهای هیونجین برد
فلیکس: نمیخواد ادا مظلومارو در بیاری ...من میدونم چه شیطانی هستی
هیون بوسه آرومی رو گردن فلیکس کاشت و از روش بلند شد
هیون: الان که من بوسیدمش خوب میشه
۴.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.