(پارت21)
ته*ویو.
یک هفته گذشته.
دلم طاقت نمیاره.
به کی بگم به کی نگم.
این موضوع برادری رو.
مرگ جیمین رو چی.
الان فقط من و نامجون.
میدونیم که جانکوک کشته جیمین رو.
دم صبح است.
رفتم مدرسه.
بعد از مدرسه همه چی رو درست میکنم.
کوک*ویو
رفتین مدرسه.
ا.ت اومد.
مدیر اومد داخل کلاسمون.
گفت
مدیر:این زنگ استادتون نمیاد ازادین استادتون مریض شده.
همه:چشم
مدیر رفت.
کوک:اخیش.
ا.ت*ویو.
مدیر که رفت.
یهو یکی با شماره ی.
غریبه بهم زنگ زد.
ا.ت:این کیه دیگه
(جانکوک همون لحظه نگاهش به ا.ت بود)
ا.ت:الو
غریبه:سلام ا.ت
ا.ت:شما کی هستین
غریبه:واقعا که ا.ت من یونجونم(بچها منظورم یونجون تی اکس تی نیست)
ا.ت:یونجون تویی
(جانکوک کلش رو بیشتر خم کرد)
کوک*ویو
یکی به ا.ت زنگ زد.
ا.ت جواب داد.
ا.ت یهو گفت
ا.ت:یونجون تویی
سرم رو خم کردم.
یارو پسره
یونجون:اره منم ا.ت
ا.ت:شمارم و چطوری پیدا کردی
یونجون:پیدا کردم دیگه
ا.ت:چه خبرا خوبی
ای بابا حسودیم شد این پسره کیه.
که انقدرخوش شانسه.
یونجون:خوبم ت خوبی
ا.ت:اره خوبم چیشده از ما یاد کردی دوست قدیمی.
یونجون:هیچی من داخل حیاط مدرستونم
ا.ت:چی،از کجا اینجارو پیدا کردی.
یونجون:ماییم دیگه
ا.ت:اومدم
چقدر خوش شانس پسره که دختری به این قشنگی پیدا کرده
مثل ا/ت.
ا.ت رفت بیرون از کلاس.
ا.ت*ویو
رفتم حیاط پیش یونجون.
وقتی رسیدم بهش بغلش کردم.
باهم صحبت کردم.
یونجون:ثبت نام کردم داخل کلاستون هم هستم.
ا.ت:واقعا راست میگی
یونجون:بله
ا.ت:چه سوپرایز باحالی.
رفتیم پیش خانم مدیر.
مدیر:اقای یونجون تازه داخل این مدرسه اومده و داخل کلاس شماست
ا.ت:ایول
یونجون:گفتم که
رفتیم سر کلاس.
کوک*ویو.
سر کلاس گشسته بودیم.
بدون هیچ حرفی سکوت کل کلاس رو.
گرفتا بودکه.
یهو ا.ت و اون پسره یونجون کیه اومدن.
یک هفته گذشته.
دلم طاقت نمیاره.
به کی بگم به کی نگم.
این موضوع برادری رو.
مرگ جیمین رو چی.
الان فقط من و نامجون.
میدونیم که جانکوک کشته جیمین رو.
دم صبح است.
رفتم مدرسه.
بعد از مدرسه همه چی رو درست میکنم.
کوک*ویو
رفتین مدرسه.
ا.ت اومد.
مدیر اومد داخل کلاسمون.
گفت
مدیر:این زنگ استادتون نمیاد ازادین استادتون مریض شده.
همه:چشم
مدیر رفت.
کوک:اخیش.
ا.ت*ویو.
مدیر که رفت.
یهو یکی با شماره ی.
غریبه بهم زنگ زد.
ا.ت:این کیه دیگه
(جانکوک همون لحظه نگاهش به ا.ت بود)
ا.ت:الو
غریبه:سلام ا.ت
ا.ت:شما کی هستین
غریبه:واقعا که ا.ت من یونجونم(بچها منظورم یونجون تی اکس تی نیست)
ا.ت:یونجون تویی
(جانکوک کلش رو بیشتر خم کرد)
کوک*ویو
یکی به ا.ت زنگ زد.
ا.ت جواب داد.
ا.ت یهو گفت
ا.ت:یونجون تویی
سرم رو خم کردم.
یارو پسره
یونجون:اره منم ا.ت
ا.ت:شمارم و چطوری پیدا کردی
یونجون:پیدا کردم دیگه
ا.ت:چه خبرا خوبی
ای بابا حسودیم شد این پسره کیه.
که انقدرخوش شانسه.
یونجون:خوبم ت خوبی
ا.ت:اره خوبم چیشده از ما یاد کردی دوست قدیمی.
یونجون:هیچی من داخل حیاط مدرستونم
ا.ت:چی،از کجا اینجارو پیدا کردی.
یونجون:ماییم دیگه
ا.ت:اومدم
چقدر خوش شانس پسره که دختری به این قشنگی پیدا کرده
مثل ا/ت.
ا.ت رفت بیرون از کلاس.
ا.ت*ویو
رفتم حیاط پیش یونجون.
وقتی رسیدم بهش بغلش کردم.
باهم صحبت کردم.
یونجون:ثبت نام کردم داخل کلاستون هم هستم.
ا.ت:واقعا راست میگی
یونجون:بله
ا.ت:چه سوپرایز باحالی.
رفتیم پیش خانم مدیر.
مدیر:اقای یونجون تازه داخل این مدرسه اومده و داخل کلاس شماست
ا.ت:ایول
یونجون:گفتم که
رفتیم سر کلاس.
کوک*ویو.
سر کلاس گشسته بودیم.
بدون هیچ حرفی سکوت کل کلاس رو.
گرفتا بودکه.
یهو ا.ت و اون پسره یونجون کیه اومدن.
۸.۱k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.