دارم عاشقش میشم♡
دارم عاشقش میشم♡
پارت دهم
*صبح*
ویو ات
چشمام و باز کردم کوک روبه روم عین یه خرگوش خوابیده بود... زیردلم خیلی درد میکرد پسره ی کیوته وحشی(فازاماذا) خیلی دوسش دارم ولی بعضی وقتا که باهاش لجبازی میکنم بهم کیف میده ولی حتی عصبی شدناشم جذابه....
ویو کوک: اروم چشامو باز کردم که دیدم ات داره نگام میکنه
کوک: درد نداری بیبی
ات: چرا خیلی دلم درد میکنه... اون وحشی بازیا چی بود دیشب راه انداختی
کوک: منکه بهت گفتم از خونه نرو بیرون چرا بدون اجازم رفتی هااا... اگه اون پسره باهات کاری میکرد چی.. اونوقت من باید چیکار میکردم هاااا *کیوت، بغض، عصبی*
ات: حالا که چیزی نشده عشقم... بعدشم من تو خونه حوصلم سر میره خبــــ......
ویوات
داشتم حرف میزدم که یهو حالت تهوع گرفتم رفتم دستشویی هرچی دیروز خورده بودم بالا اوردم
کوک: خوبی عزیزم؟
ات: اره خوبم
کوک: پاشو حاضر شو بریم دکتر
ات: نمیخواد چون دیشب خیلی مشروب خوردم معدم بهم ریخته در کل خوبم
کوک: خب... پس بیا بریم صبحونه بخوریم
ات: باشع
*فلش بک به یه هفته بعد*
ویو ات
این چن روزه هرچی میخوردم بالا میاوردم و حالم اصلا خوب نبود بره همین وقتی کوک رفت منم رفتم بیبی چک زدم.... بله باردارم.. ولی خب برای اطمینان بیشتر رفتم دکتر ماینم کرد و گفت که باردارم منم باخوشحالی رفتم که برای کوک کادو و کیک و شیر موز بخرم و بهش بگم بابا شده...
(اما ات نمیدونه قراره چه اتفاق وحشتناکی براش بیوفته)
_______________________
خب شرطا رو که نرسونده بودین من بخاطر یه نفر که اومد پیویم درخواست کرد این پارتو گذاشتم ولی خب چون خوابم میاد کم نوشتم
شرطا۵تا لایک ۱۰تا کامنت
پارت دهم
*صبح*
ویو ات
چشمام و باز کردم کوک روبه روم عین یه خرگوش خوابیده بود... زیردلم خیلی درد میکرد پسره ی کیوته وحشی(فازاماذا) خیلی دوسش دارم ولی بعضی وقتا که باهاش لجبازی میکنم بهم کیف میده ولی حتی عصبی شدناشم جذابه....
ویو کوک: اروم چشامو باز کردم که دیدم ات داره نگام میکنه
کوک: درد نداری بیبی
ات: چرا خیلی دلم درد میکنه... اون وحشی بازیا چی بود دیشب راه انداختی
کوک: منکه بهت گفتم از خونه نرو بیرون چرا بدون اجازم رفتی هااا... اگه اون پسره باهات کاری میکرد چی.. اونوقت من باید چیکار میکردم هاااا *کیوت، بغض، عصبی*
ات: حالا که چیزی نشده عشقم... بعدشم من تو خونه حوصلم سر میره خبــــ......
ویوات
داشتم حرف میزدم که یهو حالت تهوع گرفتم رفتم دستشویی هرچی دیروز خورده بودم بالا اوردم
کوک: خوبی عزیزم؟
ات: اره خوبم
کوک: پاشو حاضر شو بریم دکتر
ات: نمیخواد چون دیشب خیلی مشروب خوردم معدم بهم ریخته در کل خوبم
کوک: خب... پس بیا بریم صبحونه بخوریم
ات: باشع
*فلش بک به یه هفته بعد*
ویو ات
این چن روزه هرچی میخوردم بالا میاوردم و حالم اصلا خوب نبود بره همین وقتی کوک رفت منم رفتم بیبی چک زدم.... بله باردارم.. ولی خب برای اطمینان بیشتر رفتم دکتر ماینم کرد و گفت که باردارم منم باخوشحالی رفتم که برای کوک کادو و کیک و شیر موز بخرم و بهش بگم بابا شده...
(اما ات نمیدونه قراره چه اتفاق وحشتناکی براش بیوفته)
_______________________
خب شرطا رو که نرسونده بودین من بخاطر یه نفر که اومد پیویم درخواست کرد این پارتو گذاشتم ولی خب چون خوابم میاد کم نوشتم
شرطا۵تا لایک ۱۰تا کامنت
۶.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.