فیک طلسم شده قسمت ۳۰
جون کوک دختره رو برد بیمارستان دکتر اومدش گفت متاسفم مادر از دست دادیم و بچه رو تحویل دادن
یهو آسمون شد مثل اسلاید دوم و پدر بزرگ جسیکا که فوت کرده بود به شکل خفاش اومد و گفت همه اینها نقشه و صحنه سازی عمه ات عه
جسیکا شده بود ی آدم افسرده
پدر بزرگ جسیکا اسمش سیتکا بود و گفت دخترم ببخشش اون هیچ گناهی نداره
یهو خدمتکار در باز کرد و جون کوک گفت جسیکا اینجاست
خدمتکار با اشاره بالا گفت
جون کوک دوید با بچه تا در باز کرد سیتکا غیبش زدبهش گفت ببخش دخترم
جسیکا داشت گریه میکرد
جون کوک بابچه بغلش کرد و گفت ببخشید مندکاری نکردم
یهو آسمون شد مثل اسلاید دوم و پدر بزرگ جسیکا که فوت کرده بود به شکل خفاش اومد و گفت همه اینها نقشه و صحنه سازی عمه ات عه
جسیکا شده بود ی آدم افسرده
پدر بزرگ جسیکا اسمش سیتکا بود و گفت دخترم ببخشش اون هیچ گناهی نداره
یهو خدمتکار در باز کرد و جون کوک گفت جسیکا اینجاست
خدمتکار با اشاره بالا گفت
جون کوک دوید با بچه تا در باز کرد سیتکا غیبش زدبهش گفت ببخش دخترم
جسیکا داشت گریه میکرد
جون کوک بابچه بغلش کرد و گفت ببخشید مندکاری نکردم
۶.۲k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.