رمان عاشقانه
#پارت_دوم
#فکرنکنیادممیره
_خوب بگو میشنوم
+نمیخای دعوتم کنی تو
_اوه حتما راهنماییش کنید داخل
پشت سرش رفتم داخل امیر یه پسر فوق الاده جذاب بود و یه ویژگی سگ درونی داره
با ی نیشخند ادامه راهمو پیش گرفتم
_بشین خانوم
+میرم سر اصل مطلب
_از سه سال پیش جَذَبَت بیشتر شده
+تموم شد؟ انقد زر زر نکن بزار حرفمو بزنم
_خب بفرما
+میدونی ک آنا دست اونائه
_عام فک میکردم تاحالا آزادش کردی
+ میخام کمکم کنی واسه آزادیش البته اینم بگم با یه انتقام که آتیش درونمو خاموش کنم
_چطور میتونم کمکت کنم
+خودتو اسلحه هاتو با چند تا از این سگای جلو درتو میخام
_نمیخای بگی نقشت چیه
+اول آوا رو میفرستیم بین اونا آناوا رو میاریم بیرون میدونی ک دوقولون و خیلی شبیه کسی نمیفهمه
آناوا میتونه اطلاعات داخل و بهمون بده مدرک جمع میکنیم آبتینو میکشم و بقیشون میرن زندان
_اوم بسیار عالی
+دیگه باید برم، جلو در منتظرمن
_بقیه داستان چی؟
+ت فقط میکروفون ریز که فلز یاب نتونه تشخیصش بده چ زد اب باشه پیدا کن با چند تا ردیاب خوب
_نقشت کامله ها
+صدا نکرتو در نیار چش میخورم
_باش
+من دیگع برم
_ بودی حالا
+پرو نشو
بدون ادامه دادن حرف رفتم ک با پچ پچای امیر ک میگفت یه کلید بدین ب خانوم رفت و امدش ازاده
کلی خوشحال شدم ک قبول کرد خاهرمو باید نجات بدم سه سال شد ندیدمش....
#فکرنکنیادممیره
_خوب بگو میشنوم
+نمیخای دعوتم کنی تو
_اوه حتما راهنماییش کنید داخل
پشت سرش رفتم داخل امیر یه پسر فوق الاده جذاب بود و یه ویژگی سگ درونی داره
با ی نیشخند ادامه راهمو پیش گرفتم
_بشین خانوم
+میرم سر اصل مطلب
_از سه سال پیش جَذَبَت بیشتر شده
+تموم شد؟ انقد زر زر نکن بزار حرفمو بزنم
_خب بفرما
+میدونی ک آنا دست اونائه
_عام فک میکردم تاحالا آزادش کردی
+ میخام کمکم کنی واسه آزادیش البته اینم بگم با یه انتقام که آتیش درونمو خاموش کنم
_چطور میتونم کمکت کنم
+خودتو اسلحه هاتو با چند تا از این سگای جلو درتو میخام
_نمیخای بگی نقشت چیه
+اول آوا رو میفرستیم بین اونا آناوا رو میاریم بیرون میدونی ک دوقولون و خیلی شبیه کسی نمیفهمه
آناوا میتونه اطلاعات داخل و بهمون بده مدرک جمع میکنیم آبتینو میکشم و بقیشون میرن زندان
_اوم بسیار عالی
+دیگه باید برم، جلو در منتظرمن
_بقیه داستان چی؟
+ت فقط میکروفون ریز که فلز یاب نتونه تشخیصش بده چ زد اب باشه پیدا کن با چند تا ردیاب خوب
_نقشت کامله ها
+صدا نکرتو در نیار چش میخورم
_باش
+من دیگع برم
_ بودی حالا
+پرو نشو
بدون ادامه دادن حرف رفتم ک با پچ پچای امیر ک میگفت یه کلید بدین ب خانوم رفت و امدش ازاده
کلی خوشحال شدم ک قبول کرد خاهرمو باید نجات بدم سه سال شد ندیدمش....
۱۳.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.