* همکلاسی غیرتی من *
* همکلاسی غیرتی من *
Chapter 2
Part 11
سورا : اهم ببخشید مزاحمتون میشم ولی ما باید بریم
سری هولش دادم اون ور
ا/ت : از کی اینجایین ؟
سورا :از وقتی رفتی فهمیدیم یه چیزی شده برای همین آمدیم ببنیم چی شده که .......
ا/ت : اوکی ادامه نده
( چند دقیقا بعد )
( توی خونه )
یونجی : اااااااا من گشنمه
ا/ت : غذا بگیرم ؟
همه : اااارهه
خب سفارش دادم
جیهو : یااااا تو که اصلا نپرسید هر کی چی می خوره
ا/ت : خب از هر چی یکی گرفتم که دوباره فردا مثل جنازه نیوفید اینجا که یا مجبور بشم غذا درست کنم یا غذا بگیرم
جیهو : منطقیه
هیونگ جو : بچه ها وایسید من یه فیلم خوب پیدا کردم بزارم تا غذا میاد
غذا آمد و ما شروع کردیم به خوردن
ا/ت : اااااااا چطوری همشون رو تموم کردین ؟ خوبه من این حجم غذا رو برای چند روزتون گذاشتم نه یک وعده
یون شی : به قول خودت تا کار دنیا اینه بخوای نخوای همینه
ا/ت: ببند
یون شی :چشم
داشتیم فیلمون رو می دیدم که وسطش صحنه دار شد
( هه بچه ها یادم نمیاد گفتم یا نه ولی ا/ت کوچیکه ترین عضوه )
یهو احساس کردم همه اعضا دارن بد نگام می کنم
ا/ت : یاااا چیه ؟
که یهو پتو کشیده شد روی سرم
سورا : خاک بر سرم این صحنه ها برای تو مناسب نیست بچه
ا/ت : اییییی ولم کنین
سورا : خب بیا صحنش تموم شد
ا/ت اوفففففف
( چند ساعت بعد )
با احساس اینکه زیرم خالی شده باشه آروم چشمام رو باز کردم
هیون وو : ااا بیدار شدی ؟.... روی مبل خوابت برده بود
وقتی مطمئن شدم چیزی نیست آروم چشمام رو دوباره بستم
Pov:
هیون وو ا/ت رو روی تخت گذاشت و به صورت بی نقص دختر نگاه می کرد
هیون وو : آخه چرا باید مال یکی دیگه باشی ؟
پسر نمی تونست جلوی قلبش که به دیدن دخترک به تپش می افتاد یا دستانش که به سردی برف می شد و یا موقع هایی که نفس کشیدن رو از یاد می برد رو کنترل کنه
چرا باید قلبش برای یک دختر بلرزه ؟
این سوالات مدام داخل ذهنش مرور می شد و اون رو درگیر کرده بود
انگار اون واقعا قلبش رو باخته بود !
( ویو ا/ت )
چشمام رو باز کردم دیدم ساعت ۶:۳۰ و اینا حالا حالا ها بیدار نمیشن
پس رفتم براشون یه چیزی برای صبحانه درست کنم
ولی چیزی به ذهنم نمی رسید
آروم در اتاق رو باز کردم و واردش شدم
ا/ت : سورا *آروم
سورا : هومممم *خابالود
ا/ت : برای صبحانه چی درست کنم ؟
سورا : ای *********** منو از خواب بیدار میگی چی درست کنم
ا/ت : اوهوم
سورا : چمیدونم برو کیک درست کن
ا/ت : آها باشه باشه بخواب بخواب
سورا : *چشم غره
از اتاق آمدم بیرون
ولی آخه کیک که الانا آمده نمیشه ولی......... می تونی پنکیک درست کنم .........
حمایت .........🖤🥺
میگم تو که تا اینجا خوندی میشه فالون کنی ؟
لطفا 🥺
Chapter 2
Part 11
سورا : اهم ببخشید مزاحمتون میشم ولی ما باید بریم
سری هولش دادم اون ور
ا/ت : از کی اینجایین ؟
سورا :از وقتی رفتی فهمیدیم یه چیزی شده برای همین آمدیم ببنیم چی شده که .......
ا/ت : اوکی ادامه نده
( چند دقیقا بعد )
( توی خونه )
یونجی : اااااااا من گشنمه
ا/ت : غذا بگیرم ؟
همه : اااارهه
خب سفارش دادم
جیهو : یااااا تو که اصلا نپرسید هر کی چی می خوره
ا/ت : خب از هر چی یکی گرفتم که دوباره فردا مثل جنازه نیوفید اینجا که یا مجبور بشم غذا درست کنم یا غذا بگیرم
جیهو : منطقیه
هیونگ جو : بچه ها وایسید من یه فیلم خوب پیدا کردم بزارم تا غذا میاد
غذا آمد و ما شروع کردیم به خوردن
ا/ت : اااااااا چطوری همشون رو تموم کردین ؟ خوبه من این حجم غذا رو برای چند روزتون گذاشتم نه یک وعده
یون شی : به قول خودت تا کار دنیا اینه بخوای نخوای همینه
ا/ت: ببند
یون شی :چشم
داشتیم فیلمون رو می دیدم که وسطش صحنه دار شد
( هه بچه ها یادم نمیاد گفتم یا نه ولی ا/ت کوچیکه ترین عضوه )
یهو احساس کردم همه اعضا دارن بد نگام می کنم
ا/ت : یاااا چیه ؟
که یهو پتو کشیده شد روی سرم
سورا : خاک بر سرم این صحنه ها برای تو مناسب نیست بچه
ا/ت : اییییی ولم کنین
سورا : خب بیا صحنش تموم شد
ا/ت اوفففففف
( چند ساعت بعد )
با احساس اینکه زیرم خالی شده باشه آروم چشمام رو باز کردم
هیون وو : ااا بیدار شدی ؟.... روی مبل خوابت برده بود
وقتی مطمئن شدم چیزی نیست آروم چشمام رو دوباره بستم
Pov:
هیون وو ا/ت رو روی تخت گذاشت و به صورت بی نقص دختر نگاه می کرد
هیون وو : آخه چرا باید مال یکی دیگه باشی ؟
پسر نمی تونست جلوی قلبش که به دیدن دخترک به تپش می افتاد یا دستانش که به سردی برف می شد و یا موقع هایی که نفس کشیدن رو از یاد می برد رو کنترل کنه
چرا باید قلبش برای یک دختر بلرزه ؟
این سوالات مدام داخل ذهنش مرور می شد و اون رو درگیر کرده بود
انگار اون واقعا قلبش رو باخته بود !
( ویو ا/ت )
چشمام رو باز کردم دیدم ساعت ۶:۳۰ و اینا حالا حالا ها بیدار نمیشن
پس رفتم براشون یه چیزی برای صبحانه درست کنم
ولی چیزی به ذهنم نمی رسید
آروم در اتاق رو باز کردم و واردش شدم
ا/ت : سورا *آروم
سورا : هومممم *خابالود
ا/ت : برای صبحانه چی درست کنم ؟
سورا : ای *********** منو از خواب بیدار میگی چی درست کنم
ا/ت : اوهوم
سورا : چمیدونم برو کیک درست کن
ا/ت : آها باشه باشه بخواب بخواب
سورا : *چشم غره
از اتاق آمدم بیرون
ولی آخه کیک که الانا آمده نمیشه ولی......... می تونی پنکیک درست کنم .........
حمایت .........🖤🥺
میگم تو که تا اینجا خوندی میشه فالون کنی ؟
لطفا 🥺
۱۴.۱k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.