آخه قربان...همسرتون...سر نشینش بودن.
_ آخه قربان...همسرتون...سر نشینش بودن.
_ چی؟
_ قربان... جئون سویون... و پارک تمین سرنشین هاش بودن...
هر دوی اونها فوت شدن
مات به روبروش خیره شده بود، مطمئن بود اشتباه شنیده.
نفس توی سینه اش حبس شد، تنش رو حس نمیکرد، یخ
زدگی وجودش رو گرفت... قلبی برای تپش مونده بود؟ هوایی
برای تنفس مونده بود؟
لیوان پر میشد... پر میشد... و پر میشد... تا باالخره سر ریز
شد... و نگاه مات شده ای... همچنان به چهره ی ستوان دوم
دوخته شده بود....
................................................................................
خب این هم قسمت دوم امیوارم خوشتون اومده باشه بقیش برا فردا یا پس فردا هر وقت حوسلم شد
دوست پسر جذاب من هم فردا به احتمال زیاد بزارم
ممنون از حمایتاتون😘
_ چی؟
_ قربان... جئون سویون... و پارک تمین سرنشین هاش بودن...
هر دوی اونها فوت شدن
مات به روبروش خیره شده بود، مطمئن بود اشتباه شنیده.
نفس توی سینه اش حبس شد، تنش رو حس نمیکرد، یخ
زدگی وجودش رو گرفت... قلبی برای تپش مونده بود؟ هوایی
برای تنفس مونده بود؟
لیوان پر میشد... پر میشد... و پر میشد... تا باالخره سر ریز
شد... و نگاه مات شده ای... همچنان به چهره ی ستوان دوم
دوخته شده بود....
................................................................................
خب این هم قسمت دوم امیوارم خوشتون اومده باشه بقیش برا فردا یا پس فردا هر وقت حوسلم شد
دوست پسر جذاب من هم فردا به احتمال زیاد بزارم
ممنون از حمایتاتون😘
۲.۸k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.