tell me daddy
tell me daddy
P5
_____________________________________________
چشمام رو باز کردم
اهه سرم خیلی درد میکنه
روی تخت بودم یه اتاق ناآشنا بودم
همون مرد به اتاق اومد
π: بالاخره بلند شدی
&: من چرا اینجام می خوام برم خونه
π: بالاخره که اونا اجازه نمیدن بیای خونشون من جیمینم پارک جیمین و تو باید ددی صدام کنی
&: من نمیخوام ددی صدات کنمممم
π: تو مجبوری و گرنه شکنجه میشی
&: لطفاً ولم کن
π: بیب کوچولو اذیت نکن الان خدمتکار و صدا میکنم بیاد کاراتو بکنه
جیمین رفت مغزم داشت ارور میداد یعنی چی آخه
یه نفر داخل شد
#: خانم بفرمایید برید حموم بعد لباستون رو بپوشید
رفتم حموم ۱۰ مینی گرفتم و بیرون اومدم
لباسو برداشتم یه لباس صورتی ( اسلاید بعد میزارم)
پوشیدمش کوتاه بود برام شایدم مدلش اینطور بود
من فقط از لباس های گشاد خوشم میومد نه از اینا
رفتم بیرون چند تا پسر و جیمین روی مبل نشسته بودن
#: پی این همون دختر کوچولوعه
@: جیمین چرا یه بچه رو انتخاب کردی
جیمین: بس کنید دیگه بیا اینجا
بهم اشاره کرد رفتم پیشش
جیمین: بشین
جرعت نمیکردم بشینم
بهم نگاه کرد و دستم رو کشید و نشوندم پیش خودش
جونگ کوک: خب بزار ما خودمون رو معرفی کنیم من جونگ کوکم ایشون تهیونگ و ایشون شوگاست
&: آها خوشبختم
همشون سرشون رو تکون دادن
جیمین: برو تو اتاقت غذاتم میارن اونجا
بلند شدم به اتاق رفتم
&: آدم بیشعور ازش بدم میاددد
غذامو آوردن نمی خواستم بخورم ولی خیلی گرسنم بود برای همین تا لقمه آخر خوردم
ویو جیمین:
باید چند تا بار به کشور وارد میکردیم
π: میا حواست به رونا باشه فهمیدی
میان: بله ارباب
از خونه خارج شدم
ویو میا:
هه دختره ی عوضی چطور جرعت کرده بیاد به این خونه تلفنم رو جواب دادم
.....: حاضری؟ زود باش
میان: اوهوم طبق نقشه پیش میریم اون دختره ی هرزه باید از این خونه بره
P5
_____________________________________________
چشمام رو باز کردم
اهه سرم خیلی درد میکنه
روی تخت بودم یه اتاق ناآشنا بودم
همون مرد به اتاق اومد
π: بالاخره بلند شدی
&: من چرا اینجام می خوام برم خونه
π: بالاخره که اونا اجازه نمیدن بیای خونشون من جیمینم پارک جیمین و تو باید ددی صدام کنی
&: من نمیخوام ددی صدات کنمممم
π: تو مجبوری و گرنه شکنجه میشی
&: لطفاً ولم کن
π: بیب کوچولو اذیت نکن الان خدمتکار و صدا میکنم بیاد کاراتو بکنه
جیمین رفت مغزم داشت ارور میداد یعنی چی آخه
یه نفر داخل شد
#: خانم بفرمایید برید حموم بعد لباستون رو بپوشید
رفتم حموم ۱۰ مینی گرفتم و بیرون اومدم
لباسو برداشتم یه لباس صورتی ( اسلاید بعد میزارم)
پوشیدمش کوتاه بود برام شایدم مدلش اینطور بود
من فقط از لباس های گشاد خوشم میومد نه از اینا
رفتم بیرون چند تا پسر و جیمین روی مبل نشسته بودن
#: پی این همون دختر کوچولوعه
@: جیمین چرا یه بچه رو انتخاب کردی
جیمین: بس کنید دیگه بیا اینجا
بهم اشاره کرد رفتم پیشش
جیمین: بشین
جرعت نمیکردم بشینم
بهم نگاه کرد و دستم رو کشید و نشوندم پیش خودش
جونگ کوک: خب بزار ما خودمون رو معرفی کنیم من جونگ کوکم ایشون تهیونگ و ایشون شوگاست
&: آها خوشبختم
همشون سرشون رو تکون دادن
جیمین: برو تو اتاقت غذاتم میارن اونجا
بلند شدم به اتاق رفتم
&: آدم بیشعور ازش بدم میاددد
غذامو آوردن نمی خواستم بخورم ولی خیلی گرسنم بود برای همین تا لقمه آخر خوردم
ویو جیمین:
باید چند تا بار به کشور وارد میکردیم
π: میا حواست به رونا باشه فهمیدی
میان: بله ارباب
از خونه خارج شدم
ویو میا:
هه دختره ی عوضی چطور جرعت کرده بیاد به این خونه تلفنم رو جواب دادم
.....: حاضری؟ زود باش
میان: اوهوم طبق نقشه پیش میریم اون دختره ی هرزه باید از این خونه بره
۱۳.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.