عشق خوناشامی من پارت ۴
عشق خوناشامی من پارت ۴
ویو جونگکوک
سر نیلا رو از سینهام جدا کردم که دیدم داره گریه میکنه
جونگکوک: چیشده پرنسس بابا چرا داره گریه میکنه
(همراه با پاک کردن اشک های نیلا)
نیلا: (بغض) بابا مامانی بخاطل(بخاطر) من ملده
جونگکوک: چی نه کی این حرف رو زده مامان تو رو خیلی دوست داشت و اون اصلا به خاطر تو نمرده
نیلا: واقعنییی
جونگکوک: واقعنی
حالا بگو ببینم که اینا رو گفته
نیلا: کسی نگفته
اگه به بابام میگفتم کریستا رو دعوا میکرد و اون هم بیشتر منو ازیت میکرد پس نگفتم
جونگکوک: میدونستم کسی این حرف هارو به نیلا گفته و نیلا میترسه بگه
نیلا رو بلند کردم و بردم صورتش رو شستم و بهش صبحونه دادم و
رفتم داخل اتاقم نیلا هم داخل باغ بازی میکرد
رفتم سراغ دوربین که ببینم کی اون حرف هارو به نیلا زده
دوربین ها رو چک کردم که دیدم کار کریستاس اینبار دیگه ازش نمیگذرم
جانننننن(دستیار جونگکوک)
جان: بله سرورم
جونگکوک: سریع کریستا رو ببر بنداز زندان که بعدا بیام سراغش
جان: بله
جان که رفت
بیرون صدای گریه نیلا از پایین پنجره اومد
( پنجره اتاق جونگکوک داخل باغه و طبقهی بالاعه)
رفتم دیدم که بچه ها دارن دوباره ازیتش میکنن
به سرعت پله ها رو طی کردم و رفتم داخل باغ و رفتم سمتشون...
ادامه دارد...
حمایت
ویو جونگکوک
سر نیلا رو از سینهام جدا کردم که دیدم داره گریه میکنه
جونگکوک: چیشده پرنسس بابا چرا داره گریه میکنه
(همراه با پاک کردن اشک های نیلا)
نیلا: (بغض) بابا مامانی بخاطل(بخاطر) من ملده
جونگکوک: چی نه کی این حرف رو زده مامان تو رو خیلی دوست داشت و اون اصلا به خاطر تو نمرده
نیلا: واقعنییی
جونگکوک: واقعنی
حالا بگو ببینم که اینا رو گفته
نیلا: کسی نگفته
اگه به بابام میگفتم کریستا رو دعوا میکرد و اون هم بیشتر منو ازیت میکرد پس نگفتم
جونگکوک: میدونستم کسی این حرف هارو به نیلا گفته و نیلا میترسه بگه
نیلا رو بلند کردم و بردم صورتش رو شستم و بهش صبحونه دادم و
رفتم داخل اتاقم نیلا هم داخل باغ بازی میکرد
رفتم سراغ دوربین که ببینم کی اون حرف هارو به نیلا زده
دوربین ها رو چک کردم که دیدم کار کریستاس اینبار دیگه ازش نمیگذرم
جانننننن(دستیار جونگکوک)
جان: بله سرورم
جونگکوک: سریع کریستا رو ببر بنداز زندان که بعدا بیام سراغش
جان: بله
جان که رفت
بیرون صدای گریه نیلا از پایین پنجره اومد
( پنجره اتاق جونگکوک داخل باغه و طبقهی بالاعه)
رفتم دیدم که بچه ها دارن دوباره ازیتش میکنن
به سرعت پله ها رو طی کردم و رفتم داخل باغ و رفتم سمتشون...
ادامه دارد...
حمایت
۷.۰k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.