پارت هفتم:
هرچقدر به فلیکس و حرفاش فکر میکرد گیج تر و گمراه تر میشد و همین عصبانیش میکرد. حرف جیهو فقط جرقه ای برای خالی شدن خشم هیونجین روی برادر ناتنیش بود.
-ارههه این لی فا.ک.ینگ فلیکسه
دادی که زد لرزه به تن تمام خدمتکار ها انداخت. مچ دست فلیکس رو بیشتر فشرد و سمت اتاق خودش برد
جک بهش گفته بود فلیکس مرده با این وجود فلیکس زنده بود. پس احتمال میداد جک مشکلی با فلیکس داشته باشه و هرچیزی هم از جک برمیومد. پس محض احتیاط فقط امشب اون رو پیش خودش نگه میداشت.
فلیکس رو روی تخت انداخت و با چشمایی جدی به چشم هاش نگاه کرد
-امشب اینجا میمونی..فردا صبح به اتاق بقلی منتقل میشی..
فلیکس میون حرفش پرید و گفت
-مگه بیمارستانه؟
هیونجین چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید
-فقط خفه شو و وسط حرفام نپر..هرچی که بخوای اونجا هست اگر چیزی نیاز داشتی به یوجین میگی.
منتظر جواب فلیکس نموند و سمت در حرکت کرد اما نیمچه برگشت و ادامه داد
-درضمن اینجا با هیچکس به جز من و یوجین حرف نمیزنی..وگرنه فقط اوضاع رو برای خودت بدتر میکنی
از اونجا خارج شد و در رو محکم و با صدای بدی بست.
بلاخره به خودش اومد و دست از زل زدن به جای خالی هیونجین برداشت. بدنش تازه فهمید باید واکنش نشون بده. خنده ی بلندی کرد و سرش رو روی بالش گذاشت و همیونطور که میخندید با خودش گفت.
-فلیکس قطعا دیوونه شدی..فقط کافیه بخوابی و وقتی بیدار شی به بدبختی جدیدت با اون استاد عوضی فک کنی.
بعد هم پتو رو روی سرش کشید و خوابید
بعد از شنیدن حرف فلیکس پوزخندی صدا داری زد
-دیوونه؟ فعلا که دیوونه نیستی ولی قراره بشی.
-به یوجین بگو بیاد اتاقم
همونطور که سمت آسانسور میرفت با صدای جک دستش روی دکمه آسانسور خشک شد
-اون فلیکس بود درسته؟
برگشت و تو چشمای اون مرد نفرت انگیز نگاه کرد
-باشه یا نباشه، چه فرقی به حال تو داره؟
جک دستاش رو توی جیبش برد و شروع به قدم زدن کرد.
- به هرحال میدونی که جیهو حتی بیشتر از تو فلیکسو دوست داشت.
دندون هاش رو روی هم فشار داد و دستاش رو مشت کرد تا چیزی نگه.
-و فلیکس چی؟ اونم عاشقش بود و تو فقط یه بازیچه بودی
سمت آسانسور برگشت تا حرفای اون مرد رو نشنوه. نمیخواست بقیش رو بشنوه چون تکرار گذشته اش فقط مثل نمک روی زخمش بود.
-اخرش هم فلیکس بهت خیانت کرد و سعی در کشتنت داشت، از اونجایی که هدفامون یکیه همکار های خوبی میشیم نه؟
بدون برگشتن سمت جک گفت
-پس الان باید اینو تهدید در نظر بگیرم؟
مرد ایستاد و دستاش رو از توی جیبش درآورد
-به طرز فکر خودت بستگی داره..
-ارههه این لی فا.ک.ینگ فلیکسه
دادی که زد لرزه به تن تمام خدمتکار ها انداخت. مچ دست فلیکس رو بیشتر فشرد و سمت اتاق خودش برد
جک بهش گفته بود فلیکس مرده با این وجود فلیکس زنده بود. پس احتمال میداد جک مشکلی با فلیکس داشته باشه و هرچیزی هم از جک برمیومد. پس محض احتیاط فقط امشب اون رو پیش خودش نگه میداشت.
فلیکس رو روی تخت انداخت و با چشمایی جدی به چشم هاش نگاه کرد
-امشب اینجا میمونی..فردا صبح به اتاق بقلی منتقل میشی..
فلیکس میون حرفش پرید و گفت
-مگه بیمارستانه؟
هیونجین چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید
-فقط خفه شو و وسط حرفام نپر..هرچی که بخوای اونجا هست اگر چیزی نیاز داشتی به یوجین میگی.
منتظر جواب فلیکس نموند و سمت در حرکت کرد اما نیمچه برگشت و ادامه داد
-درضمن اینجا با هیچکس به جز من و یوجین حرف نمیزنی..وگرنه فقط اوضاع رو برای خودت بدتر میکنی
از اونجا خارج شد و در رو محکم و با صدای بدی بست.
بلاخره به خودش اومد و دست از زل زدن به جای خالی هیونجین برداشت. بدنش تازه فهمید باید واکنش نشون بده. خنده ی بلندی کرد و سرش رو روی بالش گذاشت و همیونطور که میخندید با خودش گفت.
-فلیکس قطعا دیوونه شدی..فقط کافیه بخوابی و وقتی بیدار شی به بدبختی جدیدت با اون استاد عوضی فک کنی.
بعد هم پتو رو روی سرش کشید و خوابید
بعد از شنیدن حرف فلیکس پوزخندی صدا داری زد
-دیوونه؟ فعلا که دیوونه نیستی ولی قراره بشی.
-به یوجین بگو بیاد اتاقم
همونطور که سمت آسانسور میرفت با صدای جک دستش روی دکمه آسانسور خشک شد
-اون فلیکس بود درسته؟
برگشت و تو چشمای اون مرد نفرت انگیز نگاه کرد
-باشه یا نباشه، چه فرقی به حال تو داره؟
جک دستاش رو توی جیبش برد و شروع به قدم زدن کرد.
- به هرحال میدونی که جیهو حتی بیشتر از تو فلیکسو دوست داشت.
دندون هاش رو روی هم فشار داد و دستاش رو مشت کرد تا چیزی نگه.
-و فلیکس چی؟ اونم عاشقش بود و تو فقط یه بازیچه بودی
سمت آسانسور برگشت تا حرفای اون مرد رو نشنوه. نمیخواست بقیش رو بشنوه چون تکرار گذشته اش فقط مثل نمک روی زخمش بود.
-اخرش هم فلیکس بهت خیانت کرد و سعی در کشتنت داشت، از اونجایی که هدفامون یکیه همکار های خوبی میشیم نه؟
بدون برگشتن سمت جک گفت
-پس الان باید اینو تهدید در نظر بگیرم؟
مرد ایستاد و دستاش رو از توی جیبش درآورد
-به طرز فکر خودت بستگی داره..
۴.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.