وانشات تهیونگ پارت¹² عاشقم باش
طرفای ساعت سه بود از خواب پاشدم اب بخورم دیدم تهیونگ خیسه عرقه اروم دستمو گذاشتم رو پیشونیش داشت تو تب میسوخت سریع پاشدم رفتم پایین چند تا دارو و اب و یه کیسه آبه سرد و یه ظرفه اب برداشتم و رفتم بالا تو راه رو ظبقه بالا بودم
اجوما:ات دخترم اینجا چیکار میکنی
ات:اجوما تهیونگ تب کرده رفتم پایین براش دارو بیارم
اجوما:ات می خوای بخوابی من بیام ازش مراقبت کنم؟
ات:یااا اجوما این چه حرفیه شما بخوابید من بیدار میمونم
رفتم داخل اتاق که یهو تهیونگ از خواب پرید رفتم پیشش رو تخت نشستم
ات:ته خوبی؟
یهو بغلم کرد
ته:ات........(بغض)
ات:یا من اینجام
از بغلش اومدم بیرون و دارو هارو بهش دادم و خوابید تبش بشدت بالا بود خوابش برد منم دستمال خیس میکردم میزاشتم رو پیشونیش تو خواب همش حرف میزد مخصوصا راجبه من بعد از سه ساعت تبش اومد پایین تا صبح بالای سرش بودم ساعت نه اینا بود که بیدار شد
ته: اینجا چه خبره
ات:عا هیچی
ته:داشتی منو نگا میکردی ؟
ات:نه
رفتم پایین که تهیونگ پشته سرم اومد و نشستیم پای میز صبحانه
سرم درد بود احساس میکنم عینه معتادا شدم
اجوما:ات دخترم تا الان بیدار بودی؟
ات:بله اجوما
ته:چخبره؟
آجوما:تهیونگ دیشب تب داشتی ات تا الان بالای سرت بوده
سرمو انداختم پایین و ته فقط نگام کرد
ته:ات
ات:بله
ته:برو بالا بخواب
ات:اما امشب خوابم نمیبره
ته:برو بخواب عین جن شدی
رو این کلمه حساس بودم سریع رفتم بالا و خوابیدم واقعا خستم بود
ته ویو
ته:اجوما
اجوما:بله پسرم
ته:اجوما واقعا ات تا صبح بخاطره من بیدار بوده؟
اجوما:نه دارم دروغ میگم تو هیچی یادت نمیاد واقعا؟
ته:نه
ته:یا اجوما مامانم مجورم کرد با ات ازدواج کنم الانم داره مجبورم میکنه طلاق بگیرم اون زنه منه
اجوما:چرا
ته:قرار بود من زن داشته باشم که میراثو بهم بدن و من اصلا از این موضوع خوشم نمیاد من ات رو... هیچی
اجوما:خودم با پدربزرگ راجب این رفتاره مادرت صحبت میکنم
ته :ممنون من برم ببینم چیکار میکنه
رفتم بالا دیدم رو تخت عین بچه ها افتاده و خوابیده رفتم کنارش نشستم و اروم موهاشو زدم کنار
ته:یعنی بخاطر من تا صبح بیدار بودی؟
ات:بله دقیقا خوده تو
ته:یا خداااا مگه تو خواب نبودی
ات:بیدارم کردی
ته:هوم من میرم
خاک بسرم چیکار کردم پوفففف
اجوما:ات دخترم اینجا چیکار میکنی
ات:اجوما تهیونگ تب کرده رفتم پایین براش دارو بیارم
اجوما:ات می خوای بخوابی من بیام ازش مراقبت کنم؟
ات:یااا اجوما این چه حرفیه شما بخوابید من بیدار میمونم
رفتم داخل اتاق که یهو تهیونگ از خواب پرید رفتم پیشش رو تخت نشستم
ات:ته خوبی؟
یهو بغلم کرد
ته:ات........(بغض)
ات:یا من اینجام
از بغلش اومدم بیرون و دارو هارو بهش دادم و خوابید تبش بشدت بالا بود خوابش برد منم دستمال خیس میکردم میزاشتم رو پیشونیش تو خواب همش حرف میزد مخصوصا راجبه من بعد از سه ساعت تبش اومد پایین تا صبح بالای سرش بودم ساعت نه اینا بود که بیدار شد
ته: اینجا چه خبره
ات:عا هیچی
ته:داشتی منو نگا میکردی ؟
ات:نه
رفتم پایین که تهیونگ پشته سرم اومد و نشستیم پای میز صبحانه
سرم درد بود احساس میکنم عینه معتادا شدم
اجوما:ات دخترم تا الان بیدار بودی؟
ات:بله اجوما
ته:چخبره؟
آجوما:تهیونگ دیشب تب داشتی ات تا الان بالای سرت بوده
سرمو انداختم پایین و ته فقط نگام کرد
ته:ات
ات:بله
ته:برو بالا بخواب
ات:اما امشب خوابم نمیبره
ته:برو بخواب عین جن شدی
رو این کلمه حساس بودم سریع رفتم بالا و خوابیدم واقعا خستم بود
ته ویو
ته:اجوما
اجوما:بله پسرم
ته:اجوما واقعا ات تا صبح بخاطره من بیدار بوده؟
اجوما:نه دارم دروغ میگم تو هیچی یادت نمیاد واقعا؟
ته:نه
ته:یا اجوما مامانم مجورم کرد با ات ازدواج کنم الانم داره مجبورم میکنه طلاق بگیرم اون زنه منه
اجوما:چرا
ته:قرار بود من زن داشته باشم که میراثو بهم بدن و من اصلا از این موضوع خوشم نمیاد من ات رو... هیچی
اجوما:خودم با پدربزرگ راجب این رفتاره مادرت صحبت میکنم
ته :ممنون من برم ببینم چیکار میکنه
رفتم بالا دیدم رو تخت عین بچه ها افتاده و خوابیده رفتم کنارش نشستم و اروم موهاشو زدم کنار
ته:یعنی بخاطر من تا صبح بیدار بودی؟
ات:بله دقیقا خوده تو
ته:یا خداااا مگه تو خواب نبودی
ات:بیدارم کردی
ته:هوم من میرم
خاک بسرم چیکار کردم پوفففف
۴۰.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.