تنفر و عشق (P¹⁴)
از زبون تهیونگ
تو همین فکر ها بودم که حواسم پرت شد و داشتیم با ماشین روبه رویی تصادف میکردیم سریع فرمون رو پیچوندم و رونیکا سرش محکم خورد به شیشه ماشین
رونیکا: یااااا این چه کاری بود حواستو بده به رانندگیت نزدیک بود بکشیمون
من (ته): خیلی خوب دیگه بس کن
رونیکا : آاااخخخخ سرم ، سرم خیلی درد گرفت بلد نیستی رانندگی کنی میگفتم راننده بابام میبردتمون
من(ته): باشه دیگه رونیکا بس کن
از زبان رونیکا
ااههههه هرچی اخلاق گنده تهیونگ داره ولی در عوض جیمین خیلی خوبه و باهام مهربونه
رسیدیم به مزون لباس رفتیم داخل
تهیونگ(_): رونیکا بیا اینو بپوش
+نه این زشته
@رونیکا این خوبه
+وای جیمین خیلی خوشگله همینو میپوشم
( اسلاید ۲ لباسیه که جیمین پسندیده )
از زبان تهیونگ
ایششش چرا هیچ وقت به حرف من گوش نمیده هرچی اون میگه همونه اصلا انگار نه انگار که من شوهرشم انگار داره با اون ازدواج میکنه باید به جیمین بگم دست از سر نامزدم برداره اون قراره زنه من بشه
برگردیم پیش رونیکا
لباسو پوشیدم خیلی شیک بود تو تنم سلیقه جیمین خیلی شبیه به من بود خوبه حداقل اونو دارم
رفتم و جلو جیمین و تهیونگ وایستادم
+چطوره
@وای رونیکا عالیه خیلی تو تنت خوشگله
_خوبه ورش دار بریم حساب کنیم
+خب بریم کیک سفارش بدیم
_دادم
+کی؟؟
_اون موقع که لباس عوض میکردی
+خب پس بریم برای جیمین کت و شلوار بگیریم
@امروز نه یه روز دیگه میام دنبالت رونیکا باهم میریم میخریم چون سلیقت خیلی دوست دارم
+اوکی پس بریم خونه
_من کت و شلوار میخوام
+سلیقه من با تو جور نیست خودت بعدا بخر بریم خونه ما مامانم منتظرمونه برا شام جیمین تو هم باید بیای
به سمت خونه رفتیم از پله ها بالا رفتیم
+مامان ما اومدیم
مامان رونیکا #
#بیاید سر میز شام
نشستیم سر میز و شام خوردیم پدر و مادر تهیونگ هم اومده بودن خونمون و البته مامان جیمین هم اومده بود
#امم رونیکا جان این آقای خوشتیپو معرفی نمیکنید؟؟
+ایشون پسر عموی تهیونگ هستن جیمین البته قبل از اینکه پسر عموی تهیونگ باشه بهترین دوست و صمیمی ترین دوست من از بچگی هستش
#ااووو جیمین چقدر اسمش آشناست اها ایشون همون پسری هستن که وقتی تو فرانسه درس میخوندی باهم صمیمی بودید
+اره مامان بهش میگفتیم موچی
جیمین که کنار من نشسته بود لبخند زد و در گوشم گفت : دارم برات رونیکا خانم حالا همه اسم مستعار منو میدونن
منم خندم گرفت لبخندی زدم و متوجه نگاه تهیونگ شدم که داره با عصبانیت بهم نگاه میکنه منم چیزی نگفتم و فقط بهش پوزخند زدم
#خوشبختم جیمین جان
@منم همین طور
( اسلاید ۳ قیافه تهیونگ بود وقتی جیمین و رونیکا در گوشی حرف میزدن )
تو همین فکر ها بودم که حواسم پرت شد و داشتیم با ماشین روبه رویی تصادف میکردیم سریع فرمون رو پیچوندم و رونیکا سرش محکم خورد به شیشه ماشین
رونیکا: یااااا این چه کاری بود حواستو بده به رانندگیت نزدیک بود بکشیمون
من (ته): خیلی خوب دیگه بس کن
رونیکا : آاااخخخخ سرم ، سرم خیلی درد گرفت بلد نیستی رانندگی کنی میگفتم راننده بابام میبردتمون
من(ته): باشه دیگه رونیکا بس کن
از زبان رونیکا
ااههههه هرچی اخلاق گنده تهیونگ داره ولی در عوض جیمین خیلی خوبه و باهام مهربونه
رسیدیم به مزون لباس رفتیم داخل
تهیونگ(_): رونیکا بیا اینو بپوش
+نه این زشته
@رونیکا این خوبه
+وای جیمین خیلی خوشگله همینو میپوشم
( اسلاید ۲ لباسیه که جیمین پسندیده )
از زبان تهیونگ
ایششش چرا هیچ وقت به حرف من گوش نمیده هرچی اون میگه همونه اصلا انگار نه انگار که من شوهرشم انگار داره با اون ازدواج میکنه باید به جیمین بگم دست از سر نامزدم برداره اون قراره زنه من بشه
برگردیم پیش رونیکا
لباسو پوشیدم خیلی شیک بود تو تنم سلیقه جیمین خیلی شبیه به من بود خوبه حداقل اونو دارم
رفتم و جلو جیمین و تهیونگ وایستادم
+چطوره
@وای رونیکا عالیه خیلی تو تنت خوشگله
_خوبه ورش دار بریم حساب کنیم
+خب بریم کیک سفارش بدیم
_دادم
+کی؟؟
_اون موقع که لباس عوض میکردی
+خب پس بریم برای جیمین کت و شلوار بگیریم
@امروز نه یه روز دیگه میام دنبالت رونیکا باهم میریم میخریم چون سلیقت خیلی دوست دارم
+اوکی پس بریم خونه
_من کت و شلوار میخوام
+سلیقه من با تو جور نیست خودت بعدا بخر بریم خونه ما مامانم منتظرمونه برا شام جیمین تو هم باید بیای
به سمت خونه رفتیم از پله ها بالا رفتیم
+مامان ما اومدیم
مامان رونیکا #
#بیاید سر میز شام
نشستیم سر میز و شام خوردیم پدر و مادر تهیونگ هم اومده بودن خونمون و البته مامان جیمین هم اومده بود
#امم رونیکا جان این آقای خوشتیپو معرفی نمیکنید؟؟
+ایشون پسر عموی تهیونگ هستن جیمین البته قبل از اینکه پسر عموی تهیونگ باشه بهترین دوست و صمیمی ترین دوست من از بچگی هستش
#ااووو جیمین چقدر اسمش آشناست اها ایشون همون پسری هستن که وقتی تو فرانسه درس میخوندی باهم صمیمی بودید
+اره مامان بهش میگفتیم موچی
جیمین که کنار من نشسته بود لبخند زد و در گوشم گفت : دارم برات رونیکا خانم حالا همه اسم مستعار منو میدونن
منم خندم گرفت لبخندی زدم و متوجه نگاه تهیونگ شدم که داره با عصبانیت بهم نگاه میکنه منم چیزی نگفتم و فقط بهش پوزخند زدم
#خوشبختم جیمین جان
@منم همین طور
( اسلاید ۳ قیافه تهیونگ بود وقتی جیمین و رونیکا در گوشی حرف میزدن )
۸.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.