p4
جواب دادم گفت بریم کافه منم گفتم باشه رفتم لباس پوشیدمو موهامو باز گزاشتم رفتم سمت کافه که تو راه دیدم کای داره یه دخترو با لذت میبوسه... باورم نمیسه اون... بهم خیانت کرد، البته هیچوقت همو نبوسیدت بودیم اما خیلی عصبانی و ناراحت بودم پسره ی عوضی رفتم سمتش و یه سیلی به کای زدم
ات: به من گفتی بیام که ببینم بهم خیانت می کنی؟(داد)
کای: ات گوش کنـ...
ات: نمیخوام گوش کنم عوضی
زود از اونجا رفتمو برگشتم خونه چشمام قرمز شده بود در زدم و اشکامو پاک کردم تا جیمین درو باز کرد رفتم نو اتاقمو درو کوبیدم
جیمین ویو
رفتم درو با. کردم که دیدم ات پشت دره و چشماش قرمزه نزاشت چیزی بگم رفت اتاقشو درو محکم کوبید... چرا گریه کرده؟ اصلا به من چه حتما بهش خیانت کرده یا گفته دوستش نداره
ات ویو
بعد از اینکه رفتم اتاقم دست و صورتمو شستمو لباسمو عوض کردم و رفتم تو گوشیم تا اتفاقا یادم بره و بعد یه مدت خوابم برد
صبح وقتی بیدار شدم کارای لازمو کردمو لباس پوشیدم رفتم پایین صبحونه بخورم امروز تعطیل بود و با سوجون قرار گزاشته بودیم بریم شهربازی
جیمین بعد یمدت اومد پایین و صبحونه خورد یجوری نگام می کرد
جیمین: دیشب گریه کردی؟ چیشده؟
ات: ار... اصلا به ط چه
جیمبن: بیا خوبی کن، حالتو پرسیدم
ات: خب اره کردم
جیمین: چرا؟ دوست پسرت بهت خیانت کرد؟
ات: ا... اره
جیمین: میدونستی کای مافیاست
ات: چی؟
جیمین: مافیاست و دشمن منه
ات: اصلا درموردش حرف نزن
جیمین: دوستش داشتی؟
ات: نمبدونم
جیمین: هه، چه رابطه ی زیبایی
ات: ساکت شو اصلا چیکار به کار من داری
جیمین: نمیدونم
بعد صبحونه رفتم لباس پوشیدم (عکسشو میزارن)
موتاو. بستم و رفتم تاکسی گرفتمو به سمت شهر بازی حرکت کردم
ادامن دارد
ببخشید ایپ پارت کوتات شد
شرط
نداره فردا پارت بعدو مززارم
شب پارت بعد دنیای مافیا رو میزارم
ات: به من گفتی بیام که ببینم بهم خیانت می کنی؟(داد)
کای: ات گوش کنـ...
ات: نمیخوام گوش کنم عوضی
زود از اونجا رفتمو برگشتم خونه چشمام قرمز شده بود در زدم و اشکامو پاک کردم تا جیمین درو باز کرد رفتم نو اتاقمو درو کوبیدم
جیمین ویو
رفتم درو با. کردم که دیدم ات پشت دره و چشماش قرمزه نزاشت چیزی بگم رفت اتاقشو درو محکم کوبید... چرا گریه کرده؟ اصلا به من چه حتما بهش خیانت کرده یا گفته دوستش نداره
ات ویو
بعد از اینکه رفتم اتاقم دست و صورتمو شستمو لباسمو عوض کردم و رفتم تو گوشیم تا اتفاقا یادم بره و بعد یه مدت خوابم برد
صبح وقتی بیدار شدم کارای لازمو کردمو لباس پوشیدم رفتم پایین صبحونه بخورم امروز تعطیل بود و با سوجون قرار گزاشته بودیم بریم شهربازی
جیمین بعد یمدت اومد پایین و صبحونه خورد یجوری نگام می کرد
جیمین: دیشب گریه کردی؟ چیشده؟
ات: ار... اصلا به ط چه
جیمبن: بیا خوبی کن، حالتو پرسیدم
ات: خب اره کردم
جیمین: چرا؟ دوست پسرت بهت خیانت کرد؟
ات: ا... اره
جیمین: میدونستی کای مافیاست
ات: چی؟
جیمین: مافیاست و دشمن منه
ات: اصلا درموردش حرف نزن
جیمین: دوستش داشتی؟
ات: نمبدونم
جیمین: هه، چه رابطه ی زیبایی
ات: ساکت شو اصلا چیکار به کار من داری
جیمین: نمیدونم
بعد صبحونه رفتم لباس پوشیدم (عکسشو میزارن)
موتاو. بستم و رفتم تاکسی گرفتمو به سمت شهر بازی حرکت کردم
ادامن دارد
ببخشید ایپ پارت کوتات شد
شرط
نداره فردا پارت بعدو مززارم
شب پارت بعد دنیای مافیا رو میزارم
۱۸.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.