پارت۱۱ فیک فقط به من نگاه کن
#رزی
وای خدایا کوک لیسا رو کجا برد😨
وای وای وای نگرانمممم
نمی تونم همینجوری وایسم باید یه کاری کنم نکنه بزنن همو بکشنن😨
راه افتادم سمت اتاق کوک تا ببینم چیشده
یک سانت با دستگیره ور فاصله داشتم که صدای ناله لیسا رو شنیدم😐💔
وات؟😐
خیالاتی شدم حتما🤦🏻♀️
دوباره خواستم درو باز کنم که صدای ناله شدید تری اومد😐😐
ی..یعنی الان این دوتا دارن با هم..
دستمو گذاشتم جلو دهنم
همیشه تا بحث اینجور چیزا میومد مث انار از خجالت سرخ میشدم🥵🥵
بعد الان نزدیک بود برم وسطش وایی🥵🥵🥵
از خجالت داشتم آب میشدم
رفتم به سمت حیاط تا شاید هوای آزاد بهترم کنه
درو باز کردم خواستم رد شم که با مخ خوردم به یکی
سرمو بالا آوردم دیدم به بغل جیمینم🤯
واییی یا خدا آخه الان وقت فک کردن به کارای خاک برسریه اون دوتاسسس😖😖😖
باز دوباره قرمز شدم🥵
اینبار حتی بیشتر چون تو بغل جیمین بودم
جیمین قشنگ معلوم بود ازین حالتام تعجب کرده #جیمین
درو باز کردم خواستم برم تو که رزی خورد بهم و من برای اینکه نیفته گرفتمش
عه این چرا داره اینجوری میشه😐
هر لحظه سرخ تر و سرخ تر میشد و قیافش هم مظلوم تر
دیگه داشت خیلی کیوت میشد
نتونستم خودمو کنترل کنمو لپشو بوس کردم
ها؟چیشد؟چیکار کردم؟ #رزی
جیمین زل زده بود بهم و من هر لحظه بیشتر خحالت میکشیدم
یهو..
چیشددددد؟؟؟؟😳😳😳😳😳😳
ج..جیمین منو بوس کرد؟😳😳😳
قلبم هر لحظه تند تر میزد
خدایا چرا من اینجوری شدم؟
زود خودم جمع جور کردم و با سرعت از خونه اومدم بیرون
واییی الان واقعا آمادگیشو ندارم دوباره ببینمش بهتره یکم برم بیرون بگردم تا بهتر شم #جیمین
رزی با سرعت پاشد و از خونه بیرون زد
وای خدا گند زدم این چه کاری بود من کردم
ولی خودمونیما حال داد☺
وجدان جیمین:جیمین چی داری میگی حال داد یعنی چی😐
ها؟خب..خب هیچی بابا ولش کن اصن غلط کردم
چن ساعت بعد... #جیمین
وای خدا ساعت ۹ شب شد این دختر چرا نیومد
وای خدا عحب غلطی کردم بوسش کردما اگه بلایی سرش بیارن چه خاکی تو سرم کنم
وجدان:به تو چه خب😐
ها؟خب بالاخره من باعث شدم گم و گور شه دیگه
واییی یعنی الان کجاس؟
صدای بسته شدن در اومد
وای خدایا شکرت
جیمین:تا الان کجا بودی؟نمیگی من سکته میکنم؟😠
رزی:اولا سلام دوما تو چرا باید سکته کنی من خودم حالم خوب نبود رفتم بیرون یکم بگردم اونقدیم بزرگ شدم که از پس خودم بر بیام😒
دیگه واقعا قاطی کرده بودم انتظار داشتم الان بخاطر نگران کردنم عذرخواهی کنه ولی عین خیالشم نی من مردم و زنده شدم باید تنبیهش کنم
جیمین:عه اینطوریه؟حالا که اینجوری شد حق نداری تا چن روز پاتو از خونه بذاری بیرون😠
رزی:هه 😏ببینم نکنه تو فک کردی رئیس منم هستی؟خوب تو گوشت فرو کن اگه من اینجام فقط بخاطر گرفتن انتقام خانوادمه مگرنه با وجود آدمی مثل تو توی این خونه حاضرم بخاطر گشتن تو خیابونا بهم تجاوز بشه ولی اینجا نباشم😡
اسم تجاوز که اومد نتونستم خودمو کنترل کنم و یه چک تو گوشش زدم😡
رزی اول خشکش زد انتظار داشتم گریه کنه ولی برگشت و یه پوزخند بهم زد و رف تو اتاقش
تازه فهمیده بودم چه غلطی کردم
باید زود از دلش در بیارم😢
خب اینم یه پارت تقریبا طولانی جبران دیروز که پارت کم گذاشتم☺💜
ببخشید دیروز اصن مخم کار نمیکرد
وای خدایا کوک لیسا رو کجا برد😨
وای وای وای نگرانمممم
نمی تونم همینجوری وایسم باید یه کاری کنم نکنه بزنن همو بکشنن😨
راه افتادم سمت اتاق کوک تا ببینم چیشده
یک سانت با دستگیره ور فاصله داشتم که صدای ناله لیسا رو شنیدم😐💔
وات؟😐
خیالاتی شدم حتما🤦🏻♀️
دوباره خواستم درو باز کنم که صدای ناله شدید تری اومد😐😐
ی..یعنی الان این دوتا دارن با هم..
دستمو گذاشتم جلو دهنم
همیشه تا بحث اینجور چیزا میومد مث انار از خجالت سرخ میشدم🥵🥵
بعد الان نزدیک بود برم وسطش وایی🥵🥵🥵
از خجالت داشتم آب میشدم
رفتم به سمت حیاط تا شاید هوای آزاد بهترم کنه
درو باز کردم خواستم رد شم که با مخ خوردم به یکی
سرمو بالا آوردم دیدم به بغل جیمینم🤯
واییی یا خدا آخه الان وقت فک کردن به کارای خاک برسریه اون دوتاسسس😖😖😖
باز دوباره قرمز شدم🥵
اینبار حتی بیشتر چون تو بغل جیمین بودم
جیمین قشنگ معلوم بود ازین حالتام تعجب کرده #جیمین
درو باز کردم خواستم برم تو که رزی خورد بهم و من برای اینکه نیفته گرفتمش
عه این چرا داره اینجوری میشه😐
هر لحظه سرخ تر و سرخ تر میشد و قیافش هم مظلوم تر
دیگه داشت خیلی کیوت میشد
نتونستم خودمو کنترل کنمو لپشو بوس کردم
ها؟چیشد؟چیکار کردم؟ #رزی
جیمین زل زده بود بهم و من هر لحظه بیشتر خحالت میکشیدم
یهو..
چیشددددد؟؟؟؟😳😳😳😳😳😳
ج..جیمین منو بوس کرد؟😳😳😳
قلبم هر لحظه تند تر میزد
خدایا چرا من اینجوری شدم؟
زود خودم جمع جور کردم و با سرعت از خونه اومدم بیرون
واییی الان واقعا آمادگیشو ندارم دوباره ببینمش بهتره یکم برم بیرون بگردم تا بهتر شم #جیمین
رزی با سرعت پاشد و از خونه بیرون زد
وای خدا گند زدم این چه کاری بود من کردم
ولی خودمونیما حال داد☺
وجدان جیمین:جیمین چی داری میگی حال داد یعنی چی😐
ها؟خب..خب هیچی بابا ولش کن اصن غلط کردم
چن ساعت بعد... #جیمین
وای خدا ساعت ۹ شب شد این دختر چرا نیومد
وای خدا عحب غلطی کردم بوسش کردما اگه بلایی سرش بیارن چه خاکی تو سرم کنم
وجدان:به تو چه خب😐
ها؟خب بالاخره من باعث شدم گم و گور شه دیگه
واییی یعنی الان کجاس؟
صدای بسته شدن در اومد
وای خدایا شکرت
جیمین:تا الان کجا بودی؟نمیگی من سکته میکنم؟😠
رزی:اولا سلام دوما تو چرا باید سکته کنی من خودم حالم خوب نبود رفتم بیرون یکم بگردم اونقدیم بزرگ شدم که از پس خودم بر بیام😒
دیگه واقعا قاطی کرده بودم انتظار داشتم الان بخاطر نگران کردنم عذرخواهی کنه ولی عین خیالشم نی من مردم و زنده شدم باید تنبیهش کنم
جیمین:عه اینطوریه؟حالا که اینجوری شد حق نداری تا چن روز پاتو از خونه بذاری بیرون😠
رزی:هه 😏ببینم نکنه تو فک کردی رئیس منم هستی؟خوب تو گوشت فرو کن اگه من اینجام فقط بخاطر گرفتن انتقام خانوادمه مگرنه با وجود آدمی مثل تو توی این خونه حاضرم بخاطر گشتن تو خیابونا بهم تجاوز بشه ولی اینجا نباشم😡
اسم تجاوز که اومد نتونستم خودمو کنترل کنم و یه چک تو گوشش زدم😡
رزی اول خشکش زد انتظار داشتم گریه کنه ولی برگشت و یه پوزخند بهم زد و رف تو اتاقش
تازه فهمیده بودم چه غلطی کردم
باید زود از دلش در بیارم😢
خب اینم یه پارت تقریبا طولانی جبران دیروز که پارت کم گذاشتم☺💜
ببخشید دیروز اصن مخم کار نمیکرد
۱۷.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.