پارت۴۱(دردعشق)
از زبان ا/ت
(۲سال بعد)
دو سال گذشته از اون موقع
کلی سختی کشیدم کلی درد رو تحمل کردم مادربزرگ رو از دست دادم و افسرده شدم
هر روز ناامید تر از پیدا نکردن تهیونگ میشدم اما با همه اینا بچم رو صحیح و سالم به دنیا آوردم یه دختر خوشگل مثل تهیونگ جوری که حس می کنم تهیونگ پیشمه
اسمشو رو یوریم گذاشتم کیم یوریم
تونستم به عنوان منشی کار کنم و حقوقی برای خودم داشته باشم تقریباً میشه گفت همه چیز عادی شده بود اما هنوز بعد از دوسال دنبال تهیونگ بودم
یعنی اونم دنبال من میگرده یا نه؟
درحالی که خونه رو تمیز می کردم دستم به جعبه ای روی کمد خورد و افتاد پایین
کنجکاو شدم که بدونم چی داخلشه برش داشتم و همه چیز رو دونه دونه بررسی کردم
تا اینکه یه عکس چهار نفره از خودم و دوستام دیدم
امیلی، میا،رز،چه یونگ
دیگه خبری ازشون نداشتم حتما الان رفتن سر کار و دارن زندگیشون رو می کنن الهی
عکس آشنا بود کمی دقت کردم لباس قرمزمو دیدم که توی کافه پوشیدم
خودشههه
چرا تا الان نفهمیده بودم؟
اون کافه باید یه آدرسی از تهیونگ داشته باشن
با خوشحالی تمام لباس هامو عوض کردم و یوریم رو بغل کردم و از خونه خارج شدم
رفتم همون آدرس ولی اون کافه...عوض شده بود به کلی
مثل کتابخونه شده بود اصلا بهش نمیخورد روزی یه کافه باشه
وارد شدم و سمت فروشنده رفتم بعد از سلام کردن گفتم: اینجا قبلا یه کافه بوده درسته؟
فروشنده سوالی نگاه کردو گفت: آره ....چطور؟
گفتم: چیزی راجب کیم تهیونگ میدونید اونی که پیانو می زد؟
خوبی اسم تهیونگ و میسون این بود با لقب هاشون معروف بودن یعنی هرجا از میسون یا تهیونگ می گفتی هیچ کس چیزی نمی دونست اما فقط عقرب یا کرکس میگفتی همه اطلاعات بالایی داشتن
با فکر کردن به اسم تهیونگ اخم کوچیکی بخاطر فراموش کردن کرد و گفت: متاسفانه یادم نمیاد
تشکر کردم و خواستم برگردم اما یه ایده دیگه به ذهنم رسید
برگشتم سمتش و گفتم: اینجا یه کافی شاپ بوده قبلا یکی دیگه اینجا کار می کرده شماره ای یا آدرسی ازش دارید؟
معلوم بود حوصله من رو نداره اما گفت: برو به خیابون ....(خودتون یه اسم بگید حوصله فکر کردن ندارم)
کوچه ی....پلاک ... اونجا خونشه همین شماره هم ازش ندارم
تشکر کردم و با خوشحالی از کتابخونه خارج شدم
با ذوق به یوریم گفتم: پیش به سوی بابایی
یهو خنده ای کرد که قند تو دلم آب شد اگه تهیونگ میدونست همچین جیگری دخترشه ...چی میشد
(۲سال بعد)
دو سال گذشته از اون موقع
کلی سختی کشیدم کلی درد رو تحمل کردم مادربزرگ رو از دست دادم و افسرده شدم
هر روز ناامید تر از پیدا نکردن تهیونگ میشدم اما با همه اینا بچم رو صحیح و سالم به دنیا آوردم یه دختر خوشگل مثل تهیونگ جوری که حس می کنم تهیونگ پیشمه
اسمشو رو یوریم گذاشتم کیم یوریم
تونستم به عنوان منشی کار کنم و حقوقی برای خودم داشته باشم تقریباً میشه گفت همه چیز عادی شده بود اما هنوز بعد از دوسال دنبال تهیونگ بودم
یعنی اونم دنبال من میگرده یا نه؟
درحالی که خونه رو تمیز می کردم دستم به جعبه ای روی کمد خورد و افتاد پایین
کنجکاو شدم که بدونم چی داخلشه برش داشتم و همه چیز رو دونه دونه بررسی کردم
تا اینکه یه عکس چهار نفره از خودم و دوستام دیدم
امیلی، میا،رز،چه یونگ
دیگه خبری ازشون نداشتم حتما الان رفتن سر کار و دارن زندگیشون رو می کنن الهی
عکس آشنا بود کمی دقت کردم لباس قرمزمو دیدم که توی کافه پوشیدم
خودشههه
چرا تا الان نفهمیده بودم؟
اون کافه باید یه آدرسی از تهیونگ داشته باشن
با خوشحالی تمام لباس هامو عوض کردم و یوریم رو بغل کردم و از خونه خارج شدم
رفتم همون آدرس ولی اون کافه...عوض شده بود به کلی
مثل کتابخونه شده بود اصلا بهش نمیخورد روزی یه کافه باشه
وارد شدم و سمت فروشنده رفتم بعد از سلام کردن گفتم: اینجا قبلا یه کافه بوده درسته؟
فروشنده سوالی نگاه کردو گفت: آره ....چطور؟
گفتم: چیزی راجب کیم تهیونگ میدونید اونی که پیانو می زد؟
خوبی اسم تهیونگ و میسون این بود با لقب هاشون معروف بودن یعنی هرجا از میسون یا تهیونگ می گفتی هیچ کس چیزی نمی دونست اما فقط عقرب یا کرکس میگفتی همه اطلاعات بالایی داشتن
با فکر کردن به اسم تهیونگ اخم کوچیکی بخاطر فراموش کردن کرد و گفت: متاسفانه یادم نمیاد
تشکر کردم و خواستم برگردم اما یه ایده دیگه به ذهنم رسید
برگشتم سمتش و گفتم: اینجا یه کافی شاپ بوده قبلا یکی دیگه اینجا کار می کرده شماره ای یا آدرسی ازش دارید؟
معلوم بود حوصله من رو نداره اما گفت: برو به خیابون ....(خودتون یه اسم بگید حوصله فکر کردن ندارم)
کوچه ی....پلاک ... اونجا خونشه همین شماره هم ازش ندارم
تشکر کردم و با خوشحالی از کتابخونه خارج شدم
با ذوق به یوریم گفتم: پیش به سوی بابایی
یهو خنده ای کرد که قند تو دلم آب شد اگه تهیونگ میدونست همچین جیگری دخترشه ...چی میشد
۱۵.۱k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.