p9
نشستم رو کاناپه که دیدم از یه شماره ی ناشناس برام یه فیلم اومده، اون جعون عوضی فیلمو فرستاده بود داشت ات و با شلاق میزد
اون چطور جرات کرد دختر منو بزنه،بخواطر اینکارش زندگیشو جهنم میکنم
ات ویو *
جونگکوک از اتاق رفت بیرون و منو تو اتاق زندانی کرد، داشتم از گرسنگی میمردم و خیلی ترسیده بودم
رفتم با مشت به در میکوبیدم
ات: هی... این در کوفتی و باز کن...بزار برم (داد)
داشتم همش به در مشت و لگد میزدم که یدفعه جونگکوک درو باز کرد
کوک: نمیخوای خفه شی؟(عصبانی)
ات: نه یا خودت باید خفم کنی یا بزاری برم
کوک: اولیو ترجیح میدم، دوستام اومدن اینجا پس خواهش می کنم خفه شو
ات: نمیخوام، انقدر حرف میزنم که سرخودت و دوستات منفجر شه بعد خودت بیرونم کنی
کوک: داری اینکارو هم باهام میکنی (عصبی)
میخواست بره که چسبیدم به پاش
ات: نمیزارم بری، باید ازادم کنی من نمیخوام تو این اتاق باشم، تازه گشنمه
کوک:...(نگاه پر از نفرت به ات.)
شوگا: کوک کجایی بیا پایین (بلند که بشنوه)
کوک: اوومدمم
ات: نمیخوای ازادم کنی؟(نگاه مضلومانه)
کوک.: حوصله زر زر کردناتو ندارم باشه
ات: یعنی ازادم؟(ذوق)
کوک: نه فقط تو خونه میتونی بگردی الانم بیا غذا بخور
ات: مرسیی، میدونستم بالاخره تسلیم میشی
کوک: تسلیم؟ هه... فقط دلم برات سوخت
ات: اره معلومه
کوک: تا نظرم عوض نشده بیا
ات:(لبخند پیروزی)
دنبالش رفتم پایین
کوک: اجوما بهش یچیزی بده بخوره تا مغز منو نخورده
اجوما: چشم، دخترم بیا اینجا بهت غذا بدم
رفتم دنبال اجوما
تهیونگ ویو *
بعد از اینکه اون ویدیو رو فرستاد خیلی عصبانی شدم به هکرمون یعنی هیونجین گفتم تا رد اون ویدیو رو بزنه تا ببینم کجان و بهشون حمله کنیم گفت چون از برنامه زِد هک استفاده کرده خیلی سخته و یکم زمان میخواد، فقط امیدوارم تا اون موقع بلایی سر ات نیاره
کوک ویو *
ازبس حرف زد و داد و بیداد کرد داشت سرمو میخورد مجبور شدم بیارمش بیرون
ات ویو*
بالاخره از اون اتاق ازادم کرد رفتم تو اشپز خونه اجوما برام رامیون درست کرد تا بخورم بعدش داشتم از جلو اون اتاقی که جونگکوک و هونطور که گفت دوستاش رد میشدم که گفتم یکم فالگوش وایسم ببینم چی میگن گوشمو چسبوندم به در
شوگا: اون دختره کیم تهیونگه؟ اوه حتما خیلی عصبانیه که دزدیدیش
جیهوپ: حالا که زدیش که بیشترم عصبانی میشه
کوک: تازه فیلمشم براش فرستادم
شوگا:اینبار اگه پیدات کنه نمیذاره در بری، میکشتت
کوک: میدونم
شوگا: دختر خوشگلی بود، دخالت نمی کنم اما نمیخوای بعدا یکم باهاش خوش بگذرونی؟(خنده شیطانی)
کوک: اووم...اون هنوز خیلی بچست این کار براش زیادیه
جیهوپ: وایسا تو از کی دلت رحم اومده؟ نکنه دوستش داری؟
کوک: جیهوپ ببند
داشتم گوش می کردم که یدفعه جونگکوک درو باز کرد افتادم تو بغلش
کوک: چی...که فالگوش وایساده بودی؟(عصبی)
ات: خب... چ.. چیزه... من.. من
کوک: خودم فهمیدم، برو تو اتاقت
ات: خ.. خب من لباس ندارم این پارست
کوک: ایش... باشه دنبالم بیا
رفتم دنبالش که منو برد به یه اتاق که فکر کنم اتاق خودش بود که...
ادامه دارد...
شرط
۱٠ لایک
۶ کامنت
اون چطور جرات کرد دختر منو بزنه،بخواطر اینکارش زندگیشو جهنم میکنم
ات ویو *
جونگکوک از اتاق رفت بیرون و منو تو اتاق زندانی کرد، داشتم از گرسنگی میمردم و خیلی ترسیده بودم
رفتم با مشت به در میکوبیدم
ات: هی... این در کوفتی و باز کن...بزار برم (داد)
داشتم همش به در مشت و لگد میزدم که یدفعه جونگکوک درو باز کرد
کوک: نمیخوای خفه شی؟(عصبانی)
ات: نه یا خودت باید خفم کنی یا بزاری برم
کوک: اولیو ترجیح میدم، دوستام اومدن اینجا پس خواهش می کنم خفه شو
ات: نمیخوام، انقدر حرف میزنم که سرخودت و دوستات منفجر شه بعد خودت بیرونم کنی
کوک: داری اینکارو هم باهام میکنی (عصبی)
میخواست بره که چسبیدم به پاش
ات: نمیزارم بری، باید ازادم کنی من نمیخوام تو این اتاق باشم، تازه گشنمه
کوک:...(نگاه پر از نفرت به ات.)
شوگا: کوک کجایی بیا پایین (بلند که بشنوه)
کوک: اوومدمم
ات: نمیخوای ازادم کنی؟(نگاه مضلومانه)
کوک.: حوصله زر زر کردناتو ندارم باشه
ات: یعنی ازادم؟(ذوق)
کوک: نه فقط تو خونه میتونی بگردی الانم بیا غذا بخور
ات: مرسیی، میدونستم بالاخره تسلیم میشی
کوک: تسلیم؟ هه... فقط دلم برات سوخت
ات: اره معلومه
کوک: تا نظرم عوض نشده بیا
ات:(لبخند پیروزی)
دنبالش رفتم پایین
کوک: اجوما بهش یچیزی بده بخوره تا مغز منو نخورده
اجوما: چشم، دخترم بیا اینجا بهت غذا بدم
رفتم دنبال اجوما
تهیونگ ویو *
بعد از اینکه اون ویدیو رو فرستاد خیلی عصبانی شدم به هکرمون یعنی هیونجین گفتم تا رد اون ویدیو رو بزنه تا ببینم کجان و بهشون حمله کنیم گفت چون از برنامه زِد هک استفاده کرده خیلی سخته و یکم زمان میخواد، فقط امیدوارم تا اون موقع بلایی سر ات نیاره
کوک ویو *
ازبس حرف زد و داد و بیداد کرد داشت سرمو میخورد مجبور شدم بیارمش بیرون
ات ویو*
بالاخره از اون اتاق ازادم کرد رفتم تو اشپز خونه اجوما برام رامیون درست کرد تا بخورم بعدش داشتم از جلو اون اتاقی که جونگکوک و هونطور که گفت دوستاش رد میشدم که گفتم یکم فالگوش وایسم ببینم چی میگن گوشمو چسبوندم به در
شوگا: اون دختره کیم تهیونگه؟ اوه حتما خیلی عصبانیه که دزدیدیش
جیهوپ: حالا که زدیش که بیشترم عصبانی میشه
کوک: تازه فیلمشم براش فرستادم
شوگا:اینبار اگه پیدات کنه نمیذاره در بری، میکشتت
کوک: میدونم
شوگا: دختر خوشگلی بود، دخالت نمی کنم اما نمیخوای بعدا یکم باهاش خوش بگذرونی؟(خنده شیطانی)
کوک: اووم...اون هنوز خیلی بچست این کار براش زیادیه
جیهوپ: وایسا تو از کی دلت رحم اومده؟ نکنه دوستش داری؟
کوک: جیهوپ ببند
داشتم گوش می کردم که یدفعه جونگکوک درو باز کرد افتادم تو بغلش
کوک: چی...که فالگوش وایساده بودی؟(عصبی)
ات: خب... چ.. چیزه... من.. من
کوک: خودم فهمیدم، برو تو اتاقت
ات: خ.. خب من لباس ندارم این پارست
کوک: ایش... باشه دنبالم بیا
رفتم دنبالش که منو برد به یه اتاق که فکر کنم اتاق خودش بود که...
ادامه دارد...
شرط
۱٠ لایک
۶ کامنت
۱۸.۶k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.