پارت 5
پارت 5
ا.ت ویو:
رفتم توی اتاقم اول تکالیف مدرسه رو نوشتم وقتی تموم شد رفتم سمت تخت و خودمو روی تخت انداختم چشمام گرم شد که خوایم برد
با زر به به شونم از خواب بیدار شدم
ا.ت:هااا چته؟ (خواب آلود)
یونگی:بلند شو ساعت6 مهمونا اومدن
ا.ت:چیییییییی؟
سریع از جام بلند شدم نگاه گوشیم کردم ساعت4 بود
ا.ت:یااااا مگه کرم داری؟ (بلند)
یونگی:مامان گفت بیام بیدارت کنم هرچی صدات زدم بیدار نشدی گفتم که اینجوری بیدارت کنم
ا.ت:باشه بیدارم
یونگی:باشه من رفتم
یونگی رفت و منم رفتم سمت حمام یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون روی صندلی میز آرایشی نشستم موهامو خشک کردم و یه آرایش لایت ساده انجام دادم رفتم سمت کمد لباسا(گذاشتم)
ا.ت:خب کدومو بپوشم؟ آها این خوبه
لباسم رو پوشیدم ساعت 5نیم بود رفتم پایین روی میز کلی خوراکی چیده بودن
روی یکی از مبل ها نشستم که یونگی اومد پایین
یونگی:سلام بر خواهر نازنینم
ا.ت:باز چی میخوایی؟
یونگی:اینبار واقعا هیچی نمیخوام
ا.ت:خوبه
پ.ا:سلام دختر قشنگم
ا.ت:سلام اپا کی اومدی؟
پ.ا:یک ساعت پیش
ا.ت:خوبه که
داشتیم باهم دیگه حرف میزدیم که زنگ دره عمارت بلند شد
م.ا:فکر کنم اومدن درو باز کنید
یکی از خدمتکارا درو باز کرد ما منتظره مهمونا بودیم وقتی وارد عمارت شدن دیدم که............
شرط:
لایکا بالای6
کامنتا بالای 6
منتظرم😎❤
ا.ت ویو:
رفتم توی اتاقم اول تکالیف مدرسه رو نوشتم وقتی تموم شد رفتم سمت تخت و خودمو روی تخت انداختم چشمام گرم شد که خوایم برد
با زر به به شونم از خواب بیدار شدم
ا.ت:هااا چته؟ (خواب آلود)
یونگی:بلند شو ساعت6 مهمونا اومدن
ا.ت:چیییییییی؟
سریع از جام بلند شدم نگاه گوشیم کردم ساعت4 بود
ا.ت:یااااا مگه کرم داری؟ (بلند)
یونگی:مامان گفت بیام بیدارت کنم هرچی صدات زدم بیدار نشدی گفتم که اینجوری بیدارت کنم
ا.ت:باشه بیدارم
یونگی:باشه من رفتم
یونگی رفت و منم رفتم سمت حمام یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم بیرون روی صندلی میز آرایشی نشستم موهامو خشک کردم و یه آرایش لایت ساده انجام دادم رفتم سمت کمد لباسا(گذاشتم)
ا.ت:خب کدومو بپوشم؟ آها این خوبه
لباسم رو پوشیدم ساعت 5نیم بود رفتم پایین روی میز کلی خوراکی چیده بودن
روی یکی از مبل ها نشستم که یونگی اومد پایین
یونگی:سلام بر خواهر نازنینم
ا.ت:باز چی میخوایی؟
یونگی:اینبار واقعا هیچی نمیخوام
ا.ت:خوبه
پ.ا:سلام دختر قشنگم
ا.ت:سلام اپا کی اومدی؟
پ.ا:یک ساعت پیش
ا.ت:خوبه که
داشتیم باهم دیگه حرف میزدیم که زنگ دره عمارت بلند شد
م.ا:فکر کنم اومدن درو باز کنید
یکی از خدمتکارا درو باز کرد ما منتظره مهمونا بودیم وقتی وارد عمارت شدن دیدم که............
شرط:
لایکا بالای6
کامنتا بالای 6
منتظرم😎❤
۷.۲k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.