Im just woman
Im just woman
من فقط یک زنم
پارت ¹⁶
همه نشستیم زنعموم هم از اتاقش اومد
زن عمو: ایش ایش اینا بازم جمع شدن
اومد نشست
از قسط و اذیت کردن
بشقاب برداشت و از دستش انداخت
زن عمو : اوه ببخشید
جاری عزیزم بیا جمعش کن
( با عشوه) و نوشیدنی داشت میخورد
ات بلند شد تظاهر کرد که داره
میوفته و دستشو زد به نوشیدنی و ریخت رو لباسش
ات : اوه اوه ببخشیداااا بیا خودت همرو جمع کن
زن عمو: لعنتی
ات: فیلیپ بریم ستاره ها رو تماشا کنیم .؟؟
فیلیپ : بعد شام حسابی گرسنمه
پدربزرگ : میدونید که من نوه پسر میخوام برای شرکتم
پسر مرحومم که فوت کرد
عروسم که دیگه نمیتونه باردار شه و ما نیاز به دختر نداریم
پس تصمیم گرفتم که
ات داد زد
ات : پدربزرگ !!!! ( داد) تصورشم نکن
یعنی چی هانننن؟؟؟؟؟ میخوای.....
پدربزرگ بلند شد و دستشو کوبید رو میز
پ.ات: هر چی که بگم انجام میشه
همه سرشونو انداختن پایین
و اون افریطه ( زن عموش) لبخند شیطانی میزد
پدربزرگ: پسرم مجبوره با زنعموت ازدواج کنه فهمیدی ات!!!!
ات: با...باااااا زنعموم؟؟؟؟ با یه شیطان
ز.ات: خفه شو
که.......
من فقط یک زنم
پارت ¹⁶
همه نشستیم زنعموم هم از اتاقش اومد
زن عمو: ایش ایش اینا بازم جمع شدن
اومد نشست
از قسط و اذیت کردن
بشقاب برداشت و از دستش انداخت
زن عمو : اوه ببخشید
جاری عزیزم بیا جمعش کن
( با عشوه) و نوشیدنی داشت میخورد
ات بلند شد تظاهر کرد که داره
میوفته و دستشو زد به نوشیدنی و ریخت رو لباسش
ات : اوه اوه ببخشیداااا بیا خودت همرو جمع کن
زن عمو: لعنتی
ات: فیلیپ بریم ستاره ها رو تماشا کنیم .؟؟
فیلیپ : بعد شام حسابی گرسنمه
پدربزرگ : میدونید که من نوه پسر میخوام برای شرکتم
پسر مرحومم که فوت کرد
عروسم که دیگه نمیتونه باردار شه و ما نیاز به دختر نداریم
پس تصمیم گرفتم که
ات داد زد
ات : پدربزرگ !!!! ( داد) تصورشم نکن
یعنی چی هانننن؟؟؟؟؟ میخوای.....
پدربزرگ بلند شد و دستشو کوبید رو میز
پ.ات: هر چی که بگم انجام میشه
همه سرشونو انداختن پایین
و اون افریطه ( زن عموش) لبخند شیطانی میزد
پدربزرگ: پسرم مجبوره با زنعموت ازدواج کنه فهمیدی ات!!!!
ات: با...باااااا زنعموم؟؟؟؟ با یه شیطان
ز.ات: خفه شو
که.......
۴.۵k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.