پارت ۵ ( با طعم خون )
پارت ۵ ( با طعم خون )
ا.ت( گوشیو قطع کردم و مثل جت بلند شدم آماده شم)
یه دوش ۴۰ مین گرفتم اومدم موهامو صاف کردم و یه آرایش غلیظ کردم و کفش های مشکی پاشنه بلندمو پوشیدم ( عکسشو میزارم) از قصد ساده خریدم چون این مراسم اون جور که من میخوام نیست.
بعد کلی آماده شدن اومدم پایین و پدرو دیدم
نامجون( خیلی خوشگل شدی دخترم
ا.ت( مرسی پدر
نامجون( من خودم میرم منتظر کوک باش
ا.ت( چشم
پدر رفت و من منتظر کوک موندم
یک ساعت گذشت و من منتظر کوک موندم و صدای زنگ اومد
رفتم پایین سوار ماشین شدم
ا.ت( سلام
کوک( سلام
کوک( حرکت کردیم به سمت تالار
پیاده شدیم و دستشو به زور گرفتم و دور بازو. حلقه کردم اومدیم داخل و همه برامون دست زدن
استرس تو صورتش موج میزد ولی به رو نمیآورد
صورت خیلی خوشگلی داشت مخصوصا چشماش
اه کوک چیمیگی واسه خودت تو که ازش بدت میاد ( خود در گیری داره بچم)
عاقد شروع کرد
عاقد( آقای جعون شما حاضرید تا آخر عمر با خانم ا.ت زندگی کنید؟
کوک( بله
عاقد( خانم ا.ت شما حاضرید تا آخر عمر با آقای جعون زندگی کنید؟
ا.ت( هوف ... بله
همه دست زدن
همه نشسته بودن و مشروب و شامپین میخوردن و میرقصیدن
کوک( نظرت با شامپین چیه؟)
ا.ت( نمیدونم بریز)
برای هر جفتمون ریخت
همرو خوردیم با هم رقصیدیم تا اینکه شب شد
با کوک به سمت عمارات آقای کیم درست کرده بود رفتیم
با شکوه بود ولی من نمیخوامش
رفتیم داخل منم رفتم تو اتاق
خواستم لباسمو زیپشو در بیارم که گیر کردم هر کاری کردم وا نشد
که دستای پهن ددی کوک رو شونم و یکیش به زیپ بود برام بازش کرد و ازش تشکر کردم و لباسمو عوض کردم و رفتم رو تخت
کوک( کمکش کردم لباساشو عوض کنه
و اندام پرفکتی داشت چی بگم انگار شیفتش شدم
ا.ت( گوشیو قطع کردم و مثل جت بلند شدم آماده شم)
یه دوش ۴۰ مین گرفتم اومدم موهامو صاف کردم و یه آرایش غلیظ کردم و کفش های مشکی پاشنه بلندمو پوشیدم ( عکسشو میزارم) از قصد ساده خریدم چون این مراسم اون جور که من میخوام نیست.
بعد کلی آماده شدن اومدم پایین و پدرو دیدم
نامجون( خیلی خوشگل شدی دخترم
ا.ت( مرسی پدر
نامجون( من خودم میرم منتظر کوک باش
ا.ت( چشم
پدر رفت و من منتظر کوک موندم
یک ساعت گذشت و من منتظر کوک موندم و صدای زنگ اومد
رفتم پایین سوار ماشین شدم
ا.ت( سلام
کوک( سلام
کوک( حرکت کردیم به سمت تالار
پیاده شدیم و دستشو به زور گرفتم و دور بازو. حلقه کردم اومدیم داخل و همه برامون دست زدن
استرس تو صورتش موج میزد ولی به رو نمیآورد
صورت خیلی خوشگلی داشت مخصوصا چشماش
اه کوک چیمیگی واسه خودت تو که ازش بدت میاد ( خود در گیری داره بچم)
عاقد شروع کرد
عاقد( آقای جعون شما حاضرید تا آخر عمر با خانم ا.ت زندگی کنید؟
کوک( بله
عاقد( خانم ا.ت شما حاضرید تا آخر عمر با آقای جعون زندگی کنید؟
ا.ت( هوف ... بله
همه دست زدن
همه نشسته بودن و مشروب و شامپین میخوردن و میرقصیدن
کوک( نظرت با شامپین چیه؟)
ا.ت( نمیدونم بریز)
برای هر جفتمون ریخت
همرو خوردیم با هم رقصیدیم تا اینکه شب شد
با کوک به سمت عمارات آقای کیم درست کرده بود رفتیم
با شکوه بود ولی من نمیخوامش
رفتیم داخل منم رفتم تو اتاق
خواستم لباسمو زیپشو در بیارم که گیر کردم هر کاری کردم وا نشد
که دستای پهن ددی کوک رو شونم و یکیش به زیپ بود برام بازش کرد و ازش تشکر کردم و لباسمو عوض کردم و رفتم رو تخت
کوک( کمکش کردم لباساشو عوض کنه
و اندام پرفکتی داشت چی بگم انگار شیفتش شدم
۱.۱k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.