𝐩𝐭:𝟑.𝐌𝐲 𝐓𝐢𝐠𝐞𝐫 𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚
ته:من کیم تهیونگم..و لیدی؟
ا.ت:ا.ت...لی ا.ت ام*لبخند
ته:خوشبختم...آها راس..
ا.ت:اوه ببخشید ساعت چنده؟
ته:10 و نیم..
ا.ت:من باید برم دیر شدد
ته:میتونم..شمارتو داشته باشم؟
ا.ت:حتمااا
ا.ت شمارشو بهم داد و رفت به بادیگاردم شمارشو محض احتیاط دادم و به یکی از بادیگاردام گفتم که فردا دست به کار بشه و بره دنبالش..
از بار خارج شدمو سوار ماشینم شدم به راننده گفتم که بره امارتم
وقتی رفتم خونه خیلی زود خوابم برد
ا.ت ویو:
فردا باید میرفتم با صاحب کافه ای که توش کار میکردم حرف میزدم چون دیگه خسته شدم از کار کردن توی اون کافه
پرش زمانی فردا صبح بعد از حرف زدن با صاحب کافه:
خسته شدم انقد باهاش کل کل کردم...خب خوشم نمیاد اونجا کار کنم گیر میده..سر یه حرف کوچولو 1 ساعت و 45 دقیقه بحث کردیم...هوففف
گشنم شد اه...میرم یکم بستنی بخرم
رفتم طرف بستنی فروشی که یه نفر دستشو گذاشت روی دهنم و بیهوش شدم...
وقتی بیدار شدم خودم رو تو یه اتاق با تم مشکی و طلایی دیدم
یهو در باز شد و اون پسره که دیشب توی بار بود رو دیدم..
ته:بیدار شدی بیب؟
ا.ت:ت..تو اینجا چیکار میکنی؟ برایچی منو آوردی اینجا؟؟ *داد
ته:هیششش آروم باش توله ببر وحشیِ من..کاریت ندارم..
ا.ت:بزار برم از اینجااا لطفاااا میخوام برم خونممم
ته:نمیشه اینجا خونه ی جدیدته..لباسات و وسایلات رو از خونت آوردم اینجا
ا.ت:ت..تو راه خونم رو از کجا پیدا کردییی نکنه استاکری هان؟
ته:من بهتر از استاکرم بیبی..
ا.ت:نکنه..تو.توو یهه...
ته:آره! من یه مافیام...ولی با بقیشون فرق دارم..بقیه ی مافیاها هرزه بازی در میارن و دختر بازن..ولی من اینجوری نیستم و فقط به کسی اهمیت میدم که خودم عاشقش باشم..و دیدم که عاشقت شدم..به خاطر همین آوردمت اینجا اک؟
ا.ت:نمیتونم نه بگم..حرفی ندارم
ته:خوبه..بیا پایین ناهار آمادست بیبی
ا.ت:ب..باشه..
ته:اگه ازم بترسی ددی تنبیهت میکنه اک؟
ا.ت:نه من ازت نمیترسم ته!
ته:آفرین
رفتیم پایین و یه میز خیلی بزرگ که با غذا های خوشمزه تزئین شده بود دیدم...
ا.ت:واووو...خیلی زیادننن
تهیونگ:از این به بعد باید به اینا عادت کنی بیبی...ا.ت؟؟
ا.ت:وایی خیلی خوشمزسس اوپا میخوری؟
ته:ا..اوک...
چند مین بعد:
ا.ت:راستی..برای چی من رو آوردی اینجا؟
ته:چون عاشقت شدم...و اینکه قراره توی مهمونی دو شب دیگه با هم به عنوان زوج بریم اکی؟
ا.ت:عاشق من؟؟؟
ته:اوهوم تو عاشقم نیستی؟*صورت مظلوم
ا.ت:خ..خب راستش..آره..عاشقتم ته...
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟖
_________________________
امبدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه🥺حیحییی~~
ا.ت:ا.ت...لی ا.ت ام*لبخند
ته:خوشبختم...آها راس..
ا.ت:اوه ببخشید ساعت چنده؟
ته:10 و نیم..
ا.ت:من باید برم دیر شدد
ته:میتونم..شمارتو داشته باشم؟
ا.ت:حتمااا
ا.ت شمارشو بهم داد و رفت به بادیگاردم شمارشو محض احتیاط دادم و به یکی از بادیگاردام گفتم که فردا دست به کار بشه و بره دنبالش..
از بار خارج شدمو سوار ماشینم شدم به راننده گفتم که بره امارتم
وقتی رفتم خونه خیلی زود خوابم برد
ا.ت ویو:
فردا باید میرفتم با صاحب کافه ای که توش کار میکردم حرف میزدم چون دیگه خسته شدم از کار کردن توی اون کافه
پرش زمانی فردا صبح بعد از حرف زدن با صاحب کافه:
خسته شدم انقد باهاش کل کل کردم...خب خوشم نمیاد اونجا کار کنم گیر میده..سر یه حرف کوچولو 1 ساعت و 45 دقیقه بحث کردیم...هوففف
گشنم شد اه...میرم یکم بستنی بخرم
رفتم طرف بستنی فروشی که یه نفر دستشو گذاشت روی دهنم و بیهوش شدم...
وقتی بیدار شدم خودم رو تو یه اتاق با تم مشکی و طلایی دیدم
یهو در باز شد و اون پسره که دیشب توی بار بود رو دیدم..
ته:بیدار شدی بیب؟
ا.ت:ت..تو اینجا چیکار میکنی؟ برایچی منو آوردی اینجا؟؟ *داد
ته:هیششش آروم باش توله ببر وحشیِ من..کاریت ندارم..
ا.ت:بزار برم از اینجااا لطفاااا میخوام برم خونممم
ته:نمیشه اینجا خونه ی جدیدته..لباسات و وسایلات رو از خونت آوردم اینجا
ا.ت:ت..تو راه خونم رو از کجا پیدا کردییی نکنه استاکری هان؟
ته:من بهتر از استاکرم بیبی..
ا.ت:نکنه..تو.توو یهه...
ته:آره! من یه مافیام...ولی با بقیشون فرق دارم..بقیه ی مافیاها هرزه بازی در میارن و دختر بازن..ولی من اینجوری نیستم و فقط به کسی اهمیت میدم که خودم عاشقش باشم..و دیدم که عاشقت شدم..به خاطر همین آوردمت اینجا اک؟
ا.ت:نمیتونم نه بگم..حرفی ندارم
ته:خوبه..بیا پایین ناهار آمادست بیبی
ا.ت:ب..باشه..
ته:اگه ازم بترسی ددی تنبیهت میکنه اک؟
ا.ت:نه من ازت نمیترسم ته!
ته:آفرین
رفتیم پایین و یه میز خیلی بزرگ که با غذا های خوشمزه تزئین شده بود دیدم...
ا.ت:واووو...خیلی زیادننن
تهیونگ:از این به بعد باید به اینا عادت کنی بیبی...ا.ت؟؟
ا.ت:وایی خیلی خوشمزسس اوپا میخوری؟
ته:ا..اوک...
چند مین بعد:
ا.ت:راستی..برای چی من رو آوردی اینجا؟
ته:چون عاشقت شدم...و اینکه قراره توی مهمونی دو شب دیگه با هم به عنوان زوج بریم اکی؟
ا.ت:عاشق من؟؟؟
ته:اوهوم تو عاشقم نیستی؟*صورت مظلوم
ا.ت:خ..خب راستش..آره..عاشقتم ته...
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟖
_________________________
امبدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه🥺حیحییی~~
۵.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.