تک پارتی (وقتی باردار بودی و.....)
#تک_پارتی
#فلیکس
#یونگ_بوک
روبه روی آینه واستاده بودی و داشتی خودتو توش برنداز میکردی و همینطوری نقص هاتو واسه خودت میشمردی.
حالا که حامله شده بودی و شکمت بالا اومده بود و کمی تپل تر شده بودی همون یک ذره اعتماد به نفسی هم که داشتی الان نابود شده بود و مدام به خودت بد و بیراه میگفتی
+خیلی چاق شدم
دوباره شروع کردی به برنداز کردن خودت و نقص هاتو مرور میکردی
+صورتم تپل تر شده
دوباره یک نگاه به خودت تو آینه انداختی و با کلافگی نالیدی:
+اههههه.....از خودم متنفرم
سرتو پایان انداختی و شروع به گریه کردی که حس حلقه شدن دستای گرم فردی دور کمرت و نوازش شدن شکمت توسط همون فرد سرتو بالا آورد و به انعکاس تصویر فلیکس توی آینه خیره شدی.
_بیبی من از چی ناراحته ؟
بغض کرده بودی و خیلی ناراحت بودی از اینکه اینقدر از چشم خودت زشت بودی به همین خاطر سرتو پایین انداختی و با لحنی آغشته به بغض لب زدی :
+خیلی زشتم مگه نه
فلیکس با شنیدن این جمله از سمت تو سری تورو به سمت خودش چرخوند و بهت با جدیت نگاه کرد .
_چی باعث شده همچین حرفی رو به زبون بیاری
سرتو بالا گرفتی و همینطور که اشکات داشتن سرازیر میشدن گفتی:
+آخه نگام کن
بینیتو به خاطر گریه بالا کشیدی و ادامه دادی
+ببین چقدر چاق شدم
فلیکس لبخند مهربونی زد و شروع کرد با شصتش اشکاتو پاک کردن
_ واقعاً داری به خاطر همچین چیزی گریه میکنی
دوباره بینیتو بالا کشیدی و به طرز کیوتی سرتو تکون دادی که باعث شد فلیکس خندش بگیره
_یادت رفته تو الان توی وجودت یک بیبی کوچولو داری ؟
بهش نگاه کردی که ادامه داد :
_ تو میتونی اسم اینو بزاری چاق و زشت اما من به شخصه عاشق هیکل و صورت کیوت الانتم
دوباره بینیتو بالا کشیدی و با نگاهی مظلوم بهش نگاه کردی که دوباره لب زد :
_ لطفاً اینقدر نقص هایی که فقط از چشم خودت هستن رو ردیف نکن.......من توی تو هیچ نقصی نمیبینم
با حرفاش داشتی دیوونه میشدی و دوباره بغضت گرفت
+خیلی مهربونی
لبخندی تحویلت داد و بوسه ی ریزی روی لبات کاشت .
_خوب دیگه فک کنم باید گشنت باشه.......... برات کیک درست کردم
چشمات برق زد و محکم بغلش کردی
+ازت .....ممنونم....که هستی عزیزم
و دوتاییتون توی بغل هم رفتین کیکی که فلیکس درست کرده بود رو نوش جان کنید
(البته تا جایی که من میدونم کیکتون سوخته از آب در اومده بوده)
#فلیکس
#یونگ_بوک
روبه روی آینه واستاده بودی و داشتی خودتو توش برنداز میکردی و همینطوری نقص هاتو واسه خودت میشمردی.
حالا که حامله شده بودی و شکمت بالا اومده بود و کمی تپل تر شده بودی همون یک ذره اعتماد به نفسی هم که داشتی الان نابود شده بود و مدام به خودت بد و بیراه میگفتی
+خیلی چاق شدم
دوباره شروع کردی به برنداز کردن خودت و نقص هاتو مرور میکردی
+صورتم تپل تر شده
دوباره یک نگاه به خودت تو آینه انداختی و با کلافگی نالیدی:
+اههههه.....از خودم متنفرم
سرتو پایان انداختی و شروع به گریه کردی که حس حلقه شدن دستای گرم فردی دور کمرت و نوازش شدن شکمت توسط همون فرد سرتو بالا آورد و به انعکاس تصویر فلیکس توی آینه خیره شدی.
_بیبی من از چی ناراحته ؟
بغض کرده بودی و خیلی ناراحت بودی از اینکه اینقدر از چشم خودت زشت بودی به همین خاطر سرتو پایین انداختی و با لحنی آغشته به بغض لب زدی :
+خیلی زشتم مگه نه
فلیکس با شنیدن این جمله از سمت تو سری تورو به سمت خودش چرخوند و بهت با جدیت نگاه کرد .
_چی باعث شده همچین حرفی رو به زبون بیاری
سرتو بالا گرفتی و همینطور که اشکات داشتن سرازیر میشدن گفتی:
+آخه نگام کن
بینیتو به خاطر گریه بالا کشیدی و ادامه دادی
+ببین چقدر چاق شدم
فلیکس لبخند مهربونی زد و شروع کرد با شصتش اشکاتو پاک کردن
_ واقعاً داری به خاطر همچین چیزی گریه میکنی
دوباره بینیتو بالا کشیدی و به طرز کیوتی سرتو تکون دادی که باعث شد فلیکس خندش بگیره
_یادت رفته تو الان توی وجودت یک بیبی کوچولو داری ؟
بهش نگاه کردی که ادامه داد :
_ تو میتونی اسم اینو بزاری چاق و زشت اما من به شخصه عاشق هیکل و صورت کیوت الانتم
دوباره بینیتو بالا کشیدی و با نگاهی مظلوم بهش نگاه کردی که دوباره لب زد :
_ لطفاً اینقدر نقص هایی که فقط از چشم خودت هستن رو ردیف نکن.......من توی تو هیچ نقصی نمیبینم
با حرفاش داشتی دیوونه میشدی و دوباره بغضت گرفت
+خیلی مهربونی
لبخندی تحویلت داد و بوسه ی ریزی روی لبات کاشت .
_خوب دیگه فک کنم باید گشنت باشه.......... برات کیک درست کردم
چشمات برق زد و محکم بغلش کردی
+ازت .....ممنونم....که هستی عزیزم
و دوتاییتون توی بغل هم رفتین کیکی که فلیکس درست کرده بود رو نوش جان کنید
(البته تا جایی که من میدونم کیکتون سوخته از آب در اومده بوده)
۲۴.۵k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.