هم اتاقی پارت ۵
(ا.ت هنوز داره با خودش حرف میزنه و مث دیوونه ها دور خودش میچرخه)
یوجین:واییییی(داد)
ا.ت:عههههههه چتهههههههههه(داد)
یوجین:دوساعته مثل اسکلا داری با خودت حرف میزنی دهنم سرویس شد انقد صدات کردم.
ا.ت:عه واقعا؟
یوجین:بله
ا.ت:حالا چیکارم داشتی؟
یوجین:نگرانت شدم
ا.ت:چرا؟
یوجین:چون دیدم داری مث خلو چلا دور خودت میچرخی و با خودت حرف میزنی .
برای یه لحظه فک کردم داری با ارواح سرگردان حرف میزنی.یا جنی چیزی گرفتت
ا.ت:یعنی تا این حد
یوجین:اوهوم
ا.ت:پس برو تا نگفتم ارواح بیاد بگیرتت(ارواح بیاد بگیرتت رو با داد گفت)
یوجین:یا عیسی مسیححححح پدر پسر روحالقدس(داد زد ترسید و دویید رفت)
ا.ت:خنگ(خنده)
(سان شی اومد)
سان شی:ا.ت جدیدا اسکل شدی البته بودیا ولی درجش بیشتر شده
ا.ت:عه دعا نویس چطوری
سان شی:(حرصش گرفت) دعا نویس عمتهههه
ا.ت:عمه توعه
سان شی:عمه توعه
ا.ت:تو
سان شی: تو
ا.ت: تو
سان شی:تو
ا.ت:تو
جیمین:عمه منه ولش کن سان شی
ا.ت:.............
سان شی :خب دیگه حالا من میرم شمارو تنها میزارم.
ا.ت: نه عشقم وایسا سان شی میدونستی دوست دا........................(سان شی رفت)
جیمین:ازم فرار میکنی؟(پوزخند)
ا.ت:کی؟من؟برای چی؟
جیمین:شاید برای اینکه بدن نیمه لخت منو دیدی(پوزخند)
ا.ت: وا کی ؟من که گفتم چیزی ندیدم مثل اینکه منو صدا میکنن خب دیگه من باید برم(پیچوند و رفت توی خونه)
ا.ت ویو
ذهنم از صبح در گیر جیمینه بهتره خودمو آروم کنم.
برای همین رفتم لباسمو برداشتم و حولمو دور خودم پیچیدم و وسایلمو آماده کردم برای استخر .
رفتم از در پشتی بیرون چون حوله تنم بود و رفتم توی سالن استخر.
هیچکس نبود حولمو باز کردم و اویزون کردم و لباسام رو هم بردم تو رختکن مایو تقریبا لختی داشتم رفتم توی سونا بخار همه جارو گرفته بود چشم چشمو نمیدید. صدای اهنگ زیاد کردم توی کل سالن میپیچید صدای هیچی رو نمیشنیدم موهامو گوجه ای بستم و دمای سونا رو زیاد کردم پر بخار شده بود و داشتم لذت میبردم
اره یکی که باهاش برم استخر ازین کارا🌚
یوجین:واییییی(داد)
ا.ت:عههههههه چتهههههههههه(داد)
یوجین:دوساعته مثل اسکلا داری با خودت حرف میزنی دهنم سرویس شد انقد صدات کردم.
ا.ت:عه واقعا؟
یوجین:بله
ا.ت:حالا چیکارم داشتی؟
یوجین:نگرانت شدم
ا.ت:چرا؟
یوجین:چون دیدم داری مث خلو چلا دور خودت میچرخی و با خودت حرف میزنی .
برای یه لحظه فک کردم داری با ارواح سرگردان حرف میزنی.یا جنی چیزی گرفتت
ا.ت:یعنی تا این حد
یوجین:اوهوم
ا.ت:پس برو تا نگفتم ارواح بیاد بگیرتت(ارواح بیاد بگیرتت رو با داد گفت)
یوجین:یا عیسی مسیححححح پدر پسر روحالقدس(داد زد ترسید و دویید رفت)
ا.ت:خنگ(خنده)
(سان شی اومد)
سان شی:ا.ت جدیدا اسکل شدی البته بودیا ولی درجش بیشتر شده
ا.ت:عه دعا نویس چطوری
سان شی:(حرصش گرفت) دعا نویس عمتهههه
ا.ت:عمه توعه
سان شی:عمه توعه
ا.ت:تو
سان شی: تو
ا.ت: تو
سان شی:تو
ا.ت:تو
جیمین:عمه منه ولش کن سان شی
ا.ت:.............
سان شی :خب دیگه حالا من میرم شمارو تنها میزارم.
ا.ت: نه عشقم وایسا سان شی میدونستی دوست دا........................(سان شی رفت)
جیمین:ازم فرار میکنی؟(پوزخند)
ا.ت:کی؟من؟برای چی؟
جیمین:شاید برای اینکه بدن نیمه لخت منو دیدی(پوزخند)
ا.ت: وا کی ؟من که گفتم چیزی ندیدم مثل اینکه منو صدا میکنن خب دیگه من باید برم(پیچوند و رفت توی خونه)
ا.ت ویو
ذهنم از صبح در گیر جیمینه بهتره خودمو آروم کنم.
برای همین رفتم لباسمو برداشتم و حولمو دور خودم پیچیدم و وسایلمو آماده کردم برای استخر .
رفتم از در پشتی بیرون چون حوله تنم بود و رفتم توی سالن استخر.
هیچکس نبود حولمو باز کردم و اویزون کردم و لباسام رو هم بردم تو رختکن مایو تقریبا لختی داشتم رفتم توی سونا بخار همه جارو گرفته بود چشم چشمو نمیدید. صدای اهنگ زیاد کردم توی کل سالن میپیچید صدای هیچی رو نمیشنیدم موهامو گوجه ای بستم و دمای سونا رو زیاد کردم پر بخار شده بود و داشتم لذت میبردم
اره یکی که باهاش برم استخر ازین کارا🌚
۲.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.