چندپارتی
#چندپارتی
« وقتی دزدیدنش و از عمارتت سر درآورد »
پارت9
یکم کشو های میزشو گشت خیلی عجله داشت تلاش کردم قیافشو ببینم تا بتونم بعداً از ا.ت بپرسم کی بوده
ناشناس « جین سوک» : هیون بیا دیگه
هیون: باشههه
جیمین: اسمش هیون بود
داشت دنبال چی میگشت عو.ضی
داشتم نگاش میکردم و تلاش میکردم بفهمم دنبال چیه که به دفعه محکم زد رو میز
هیون: لعنتیییییی نیستتتتت
جین سوک: چی شد
جیمین: از وای یکی دیگه
هیون: نیست این جام نیست
جین سوک: باشه بیا بریم فعلا تا رییس نیومده سرمونو میکَنه
هیون: اوووفففف باشه
جیمین:
رفتن بیرون کل اتاقو بهم ریخت عو.ضی
شروع کردم به مرتب کردن اتاق
داشتم فکر میکردم مگه ا.ت نگفت کسی نمیاد این جا
مگه اینا کارمند بابای ا.ت نبودن پس کلید اتاق ا.ت رو از کجا آوردن
به جای این مسئله مشکوکه اونم خیلی بد
تصمیم گرفتم ا.ت که اومد براش تعریف کنم چی شد ازش بپرسم اینا چه طوری اومدن توی اتاقش
اتاق رو که مرتب کردم دراز کشیدم تو تخت که صدای در اومد
ا.ت بود
ا.ت: سلام
جیمین: سلام
ا.ت: چی کار کردی ؟؟ حوصله ت سر رفت؟؟
جیمین: کار خواستی نکردم ولی اتفاق عجیبی افتاد
ا.ت: چی شد مگه ؟؟
جیمین: حدود نیم ساعت پیش هیون و یه پسره دیگه اومدن تو اتاقت
ا.ت: چه طوری ؟؟ در اتاق که قفل بود
جیمین: نمیدونم کلید داشتن
داشتن دنبال به چیزی میگشتن یعنی هیون میگشت وای پیدا نکرد
ا.ت: کار مامانمه
جیمین: منظورت چیه ؟؟؟
ا.ت: ............
امروز همین دوتا پارت باشه فردا میزارم بقیشو
« وقتی دزدیدنش و از عمارتت سر درآورد »
پارت9
یکم کشو های میزشو گشت خیلی عجله داشت تلاش کردم قیافشو ببینم تا بتونم بعداً از ا.ت بپرسم کی بوده
ناشناس « جین سوک» : هیون بیا دیگه
هیون: باشههه
جیمین: اسمش هیون بود
داشت دنبال چی میگشت عو.ضی
داشتم نگاش میکردم و تلاش میکردم بفهمم دنبال چیه که به دفعه محکم زد رو میز
هیون: لعنتیییییی نیستتتتت
جین سوک: چی شد
جیمین: از وای یکی دیگه
هیون: نیست این جام نیست
جین سوک: باشه بیا بریم فعلا تا رییس نیومده سرمونو میکَنه
هیون: اوووفففف باشه
جیمین:
رفتن بیرون کل اتاقو بهم ریخت عو.ضی
شروع کردم به مرتب کردن اتاق
داشتم فکر میکردم مگه ا.ت نگفت کسی نمیاد این جا
مگه اینا کارمند بابای ا.ت نبودن پس کلید اتاق ا.ت رو از کجا آوردن
به جای این مسئله مشکوکه اونم خیلی بد
تصمیم گرفتم ا.ت که اومد براش تعریف کنم چی شد ازش بپرسم اینا چه طوری اومدن توی اتاقش
اتاق رو که مرتب کردم دراز کشیدم تو تخت که صدای در اومد
ا.ت بود
ا.ت: سلام
جیمین: سلام
ا.ت: چی کار کردی ؟؟ حوصله ت سر رفت؟؟
جیمین: کار خواستی نکردم ولی اتفاق عجیبی افتاد
ا.ت: چی شد مگه ؟؟
جیمین: حدود نیم ساعت پیش هیون و یه پسره دیگه اومدن تو اتاقت
ا.ت: چه طوری ؟؟ در اتاق که قفل بود
جیمین: نمیدونم کلید داشتن
داشتن دنبال به چیزی میگشتن یعنی هیون میگشت وای پیدا نکرد
ا.ت: کار مامانمه
جیمین: منظورت چیه ؟؟؟
ا.ت: ............
امروز همین دوتا پارت باشه فردا میزارم بقیشو
۸.۳k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.