وقتی عاشق سردترین مافیای جهان میشی
وقتی عاشق سردترین مافیای جهان میشی
part1
ات: وای میا این پسره خیلی رو مخمه
میا: کدوم؟
ات: همینی که تازه اومده دیگه.. انتقالی..
میا: تهیونگ؟
ات: آره دیگه ابله
میا: نمیدونم.. خوبه کع
ات: کجاش خوبه. خیلی رومخ و درس خونه
میا: ولی انگار ازش خوشت میاد
ات: هاه؟ نه بابا چرا اینو میگی؟
میا:چون داری کلا راجبش حرف میزنی
ات: زر نزن
خب خب اهم.. من ات هستم رشته تجربی میخونم.... اینجا دانشگاه من هست. چند روز پیش یه پسر به اسم اومده .. البته انتقال یافته.. خیلی رو مخمه.. خیلی درس خونه. ولی نخوامجارِش بزنم و دروغ بگم.. خیلی جذابه..
زنگ کلاس خورد و همه بچه ها اومدن داخل
زنگ علوم بود
وسطای زنگ
ات: آه چرا تموم نمیشه< درس و میگه>
صدایی ازپشت سرش شنید
تهیونگ: خوبه که!.. با حالت سرد گفت..
به پشت سرم نگاه کردم
ات: اهه.. تویی..
تهیونگ: اره ...
تهیونگ اومد و کنار صندلیمن نشست. اما خیلی سرد رفتار میکرد
بعد از چند دقیقه تهیونگ داشت یادداشت میکرد
زل زده بودم به انگشت های کشیده و باریکش
ا.ت: شت چه فاکیه
تهیونگ: چی فاکیه؟.. حالت سرد..
ات: هه بلند گفتم.. هیچی تورو نمیگم
اتمام کلاس
وسایلم رو جمع کردم و رفتم سمت خوابگاه
امشب هم اتاقیم معلوم میشه
وسایلم رو گذاشتم اتاق و پریدم رو تخت
در خوابگاه باز شد و تهیونگ وارد شد
شت این هم اتاقیمه؟ اه کارم در اومد..
تهیونگ وارد اتاق شد و من رو دید
تهیونگ: برو کنار.. حالت سرد
ات: چته؟
تهیونگ: نمیفهمی میگم برو کنار خوابم میاد...
ات: اینجا اتاق منه ...
تهیونگ: کری؟ هم اتاقی هستیم.. حالت سرد
*بچه ها کل حرف های تهیونگ حالت سرده دیگه هی نمینویسم*
ات از لحن تهیونگ کمی ترسید و کنار رفت
ات: هی..
تهیونگ: نترس.. ۳ روز دیگه میرم..
ات: چی؟
شرایط: ۱۰لایک
part1
ات: وای میا این پسره خیلی رو مخمه
میا: کدوم؟
ات: همینی که تازه اومده دیگه.. انتقالی..
میا: تهیونگ؟
ات: آره دیگه ابله
میا: نمیدونم.. خوبه کع
ات: کجاش خوبه. خیلی رومخ و درس خونه
میا: ولی انگار ازش خوشت میاد
ات: هاه؟ نه بابا چرا اینو میگی؟
میا:چون داری کلا راجبش حرف میزنی
ات: زر نزن
خب خب اهم.. من ات هستم رشته تجربی میخونم.... اینجا دانشگاه من هست. چند روز پیش یه پسر به اسم اومده .. البته انتقال یافته.. خیلی رو مخمه.. خیلی درس خونه. ولی نخوامجارِش بزنم و دروغ بگم.. خیلی جذابه..
زنگ کلاس خورد و همه بچه ها اومدن داخل
زنگ علوم بود
وسطای زنگ
ات: آه چرا تموم نمیشه< درس و میگه>
صدایی ازپشت سرش شنید
تهیونگ: خوبه که!.. با حالت سرد گفت..
به پشت سرم نگاه کردم
ات: اهه.. تویی..
تهیونگ: اره ...
تهیونگ اومد و کنار صندلیمن نشست. اما خیلی سرد رفتار میکرد
بعد از چند دقیقه تهیونگ داشت یادداشت میکرد
زل زده بودم به انگشت های کشیده و باریکش
ا.ت: شت چه فاکیه
تهیونگ: چی فاکیه؟.. حالت سرد..
ات: هه بلند گفتم.. هیچی تورو نمیگم
اتمام کلاس
وسایلم رو جمع کردم و رفتم سمت خوابگاه
امشب هم اتاقیم معلوم میشه
وسایلم رو گذاشتم اتاق و پریدم رو تخت
در خوابگاه باز شد و تهیونگ وارد شد
شت این هم اتاقیمه؟ اه کارم در اومد..
تهیونگ وارد اتاق شد و من رو دید
تهیونگ: برو کنار.. حالت سرد
ات: چته؟
تهیونگ: نمیفهمی میگم برو کنار خوابم میاد...
ات: اینجا اتاق منه ...
تهیونگ: کری؟ هم اتاقی هستیم.. حالت سرد
*بچه ها کل حرف های تهیونگ حالت سرده دیگه هی نمینویسم*
ات از لحن تهیونگ کمی ترسید و کنار رفت
ات: هی..
تهیونگ: نترس.. ۳ روز دیگه میرم..
ات: چی؟
شرایط: ۱۰لایک
۵۰۵
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.