مافیای عاشق پارت ۱۹
ا.ت دیگه هضم نمی کردم چی میگه
کوک:چرا این کارو کردی پس اون لحظه که من رفتم بالا اومدم بحث رو عوض کردید نقشه می کشیدی
با این حرف کوک یادم اومد و .....فهمیدم چه اتفاقی افتاده
فلش بک (فلش بک توی فلش بک شد )
)این فلش بک برا شبی هست که کوک و ا.ت ....لی چویی رو بعد از عمارت دعوت کرده بودنو)
لی چویی:عزیزم اتفاقی افتاده
ا.ت:نه قول میدم زود برم و برگردم
لی چویی:دخترم مراقب خودت باش ....فقط یه چیز چرا کوک اینطوری هست
ا.ت:چطوری
لی چویی:مشکوک می زنه
ا.ت:نه طبیعی هست
کوک از در وارد شد که بحث رو عوض کردن
پایان فلش بک توی فلش بک
ادامه
ا.ت:کوک اونطوری که فکر می کنی نیست .......همه چیز رو برای کوک تعریف کرد
ته:خب با این حساب اون ردیاب چطور وارد عمارت شده
ا.ت:خب آخر شب من بابا همو بغل کردیم...... که الان که فکر می کنم ...رد یاب رو همون موقع گذاشت توی جیب لباسم .....
ا.ت:فرداش که گوشیم رو از جیب لباسم در آوردم...... یه چیزی هم بود که فکر کنم....... همون ردیابه هست ......
کوک اومد جلو و ا.ت رو به آغوش کشید .....کوک کنار گوش ا.ت ل.ب زد
کوک:متاسفم بیبی ......که بهت شک کردم .....
چند لحظه همه ساکت بودن که یونگی گفت:خب الان باید.....چطوری جلوه بدیم .....که ا.ت مقصر همه ایناست
ا.ت:برای چی
ته:من یه فکری دارم یه فیلم از ا.ت پر می کنیم که در حال شکنجه شدن با دستگاه شک هست .....
توی اون فیلم هم
کوک:ته بس کن باید اون دستگاه رو روشن کنیم ا.ت آسیب می بینه
ته:خب گفتم...که فیلم ....کوک باید خودش رو سنگدل جلوه بده و ما توی کمترین درجه می زاریمش
ا.ت:اگر کمکتون می کنه انجامش میدم
کوک:اما
ا.ت:اما نداره انجامش میدم
پایان فلش بک (اینجاهم که می دونید چی شد که ا.ت شکنجه شد و دلیل حالت های کوک رو فهمیدیت)
۱ماه بعد
ا.ت ویو
توی اتاق نشسته بودم که دیدم در باز شد ........
ا.ت:سلام....کجا بودی
کوک:سلام ...
لحنش خیلی خسته بود ......بلند شدم رفتم سمتش کت رو ازش گرفتم .....و آویزون کردم با همون لباسا روی تخت افتاد ......رفتم کنارش دراز کشیدم دستم رو گذاشتم روی کمرش و دورانی تکون می دادم
ا.ت:خوابت میاد
کوک:نه ...خستم
ا.ت:اوممم ...اگر خوابت نمی یاد بیا فیلم ببینیم ........ولی اول بلند شو لباست دربیار
کوک:باشه
بلند شد رفت لباس عوض کرد توی این اتاقه تلوزیون بود که حوصلم سر نره تا کوک بیاد یه فیلم انتخاب کردم
کوک کنارم دراز کشید روی تخت و منو به توی بغلش فشرد
فیلم رو پلی کردم
ا.ت:کوک به نظرت جانی اعتراف می کنه آخرش
کوک:نمی دونم این طوری که پیش میره آره
کوک:چرا این کارو کردی پس اون لحظه که من رفتم بالا اومدم بحث رو عوض کردید نقشه می کشیدی
با این حرف کوک یادم اومد و .....فهمیدم چه اتفاقی افتاده
فلش بک (فلش بک توی فلش بک شد )
)این فلش بک برا شبی هست که کوک و ا.ت ....لی چویی رو بعد از عمارت دعوت کرده بودنو)
لی چویی:عزیزم اتفاقی افتاده
ا.ت:نه قول میدم زود برم و برگردم
لی چویی:دخترم مراقب خودت باش ....فقط یه چیز چرا کوک اینطوری هست
ا.ت:چطوری
لی چویی:مشکوک می زنه
ا.ت:نه طبیعی هست
کوک از در وارد شد که بحث رو عوض کردن
پایان فلش بک توی فلش بک
ادامه
ا.ت:کوک اونطوری که فکر می کنی نیست .......همه چیز رو برای کوک تعریف کرد
ته:خب با این حساب اون ردیاب چطور وارد عمارت شده
ا.ت:خب آخر شب من بابا همو بغل کردیم...... که الان که فکر می کنم ...رد یاب رو همون موقع گذاشت توی جیب لباسم .....
ا.ت:فرداش که گوشیم رو از جیب لباسم در آوردم...... یه چیزی هم بود که فکر کنم....... همون ردیابه هست ......
کوک اومد جلو و ا.ت رو به آغوش کشید .....کوک کنار گوش ا.ت ل.ب زد
کوک:متاسفم بیبی ......که بهت شک کردم .....
چند لحظه همه ساکت بودن که یونگی گفت:خب الان باید.....چطوری جلوه بدیم .....که ا.ت مقصر همه ایناست
ا.ت:برای چی
ته:من یه فکری دارم یه فیلم از ا.ت پر می کنیم که در حال شکنجه شدن با دستگاه شک هست .....
توی اون فیلم هم
کوک:ته بس کن باید اون دستگاه رو روشن کنیم ا.ت آسیب می بینه
ته:خب گفتم...که فیلم ....کوک باید خودش رو سنگدل جلوه بده و ما توی کمترین درجه می زاریمش
ا.ت:اگر کمکتون می کنه انجامش میدم
کوک:اما
ا.ت:اما نداره انجامش میدم
پایان فلش بک (اینجاهم که می دونید چی شد که ا.ت شکنجه شد و دلیل حالت های کوک رو فهمیدیت)
۱ماه بعد
ا.ت ویو
توی اتاق نشسته بودم که دیدم در باز شد ........
ا.ت:سلام....کجا بودی
کوک:سلام ...
لحنش خیلی خسته بود ......بلند شدم رفتم سمتش کت رو ازش گرفتم .....و آویزون کردم با همون لباسا روی تخت افتاد ......رفتم کنارش دراز کشیدم دستم رو گذاشتم روی کمرش و دورانی تکون می دادم
ا.ت:خوابت میاد
کوک:نه ...خستم
ا.ت:اوممم ...اگر خوابت نمی یاد بیا فیلم ببینیم ........ولی اول بلند شو لباست دربیار
کوک:باشه
بلند شد رفت لباس عوض کرد توی این اتاقه تلوزیون بود که حوصلم سر نره تا کوک بیاد یه فیلم انتخاب کردم
کوک کنارم دراز کشید روی تخت و منو به توی بغلش فشرد
فیلم رو پلی کردم
ا.ت:کوک به نظرت جانی اعتراف می کنه آخرش
کوک:نمی دونم این طوری که پیش میره آره
۸۵.۵k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.