منطقه ممنوعه عشق پارت ۳۲
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:32
کشیدم طرف دیوار سمت یونگ هو هجوم برد و با نامردی مشت میزد
جونگکوک:با ناموس بقیه چه گو//هی میخوری ها؟؟
چند ثانیه مکث کردم.
ولی بعد سمتش رفتم و گفتم:
ات:ولش کن کشتیش دست از دخالت کردن تو زندگی من بکش برو اونور
هولم داد که رو زمین افتادم جیمین و لیا اومدن لیا سمتم اومد.
جیمین بزور جونگکوک رو جدا کرد ولی باز به سمتش رفت.
جیمین مشتی تو صورت جونگکوک کوبیدو پرتش کرد یه طرف.
جیمین:چته جونگکوک؟چرا یورش بردی رو پسر مردم؟
بلند بلند خندید و این منو ترسوند.
انگشت اشارشو سمتم گرفت و گفت:
جونگکوک:این خاهر پاکت حضرت مریمتون داشت با این مردک ک//یس میکرد بعد من یورش میبرم.
فاطحمو ختم کردم جیمین زندم نمیزاشت.
جیمین نگاه تیزی بهم کرد و گفت:
جیمین:که اومدی اینجا ناموسمونو لکه دار کنی دختره ی.....لا الاه الا الله گمشو تو اتاقت.
با لرز بلند شدم و پریدم تو اتاق و درو قفل کردم.
اینا که رفتن خوب حسابمو میرسید
از الان خوف دلمو گرفته بود.
خدایی جونگکوک چه قشنگ مشت میزد.
عررر اون خال کوبی هاش اون دستای رگ بیرون زدش جرررر چه کراش بود.
اه ببند من عاشق اون نرخ غول نمیشم.
بعدیه ساعت سکوت همه جارو فرا گرفت.
پس همه رفتن.
باید با حرف به جیمین حالی میکردم.
درو باز کردم جیمین رو مبل داشت نگاهم میکرد.
آب دهنم قورت دادم.
موهامو بالا سرم جمع کردم و بستم.
روبروی جیمین نشستم و گفتم:
ات:ببین داداشی من....
جیمین:به مامان بابا گفتم بیان حسابتو برسن.
ات:چییییییی؟جیمیننننننننن ک....و...نییییییی مامان بابا میکشنم.چیکار کردییییی.حاضر بودم یکی بزنی تو دهنم کج بشم ولی ماما بابا نههههههه عرررررر.
جیمین بلند بلند خندید
جیمین:شوخی کردم.
فقط ات راستشو بهم بگو چرا و چطور این کارو کردی.
ات:بهت اعتماد کنم ینی؟
سری تکون داد صدام صاف کردم و گفتم.
اینم از این ۱۰ نفر لایک کننن لطفا آرمی ازتون خواهش مکنم
پارت:32
کشیدم طرف دیوار سمت یونگ هو هجوم برد و با نامردی مشت میزد
جونگکوک:با ناموس بقیه چه گو//هی میخوری ها؟؟
چند ثانیه مکث کردم.
ولی بعد سمتش رفتم و گفتم:
ات:ولش کن کشتیش دست از دخالت کردن تو زندگی من بکش برو اونور
هولم داد که رو زمین افتادم جیمین و لیا اومدن لیا سمتم اومد.
جیمین بزور جونگکوک رو جدا کرد ولی باز به سمتش رفت.
جیمین مشتی تو صورت جونگکوک کوبیدو پرتش کرد یه طرف.
جیمین:چته جونگکوک؟چرا یورش بردی رو پسر مردم؟
بلند بلند خندید و این منو ترسوند.
انگشت اشارشو سمتم گرفت و گفت:
جونگکوک:این خاهر پاکت حضرت مریمتون داشت با این مردک ک//یس میکرد بعد من یورش میبرم.
فاطحمو ختم کردم جیمین زندم نمیزاشت.
جیمین نگاه تیزی بهم کرد و گفت:
جیمین:که اومدی اینجا ناموسمونو لکه دار کنی دختره ی.....لا الاه الا الله گمشو تو اتاقت.
با لرز بلند شدم و پریدم تو اتاق و درو قفل کردم.
اینا که رفتن خوب حسابمو میرسید
از الان خوف دلمو گرفته بود.
خدایی جونگکوک چه قشنگ مشت میزد.
عررر اون خال کوبی هاش اون دستای رگ بیرون زدش جرررر چه کراش بود.
اه ببند من عاشق اون نرخ غول نمیشم.
بعدیه ساعت سکوت همه جارو فرا گرفت.
پس همه رفتن.
باید با حرف به جیمین حالی میکردم.
درو باز کردم جیمین رو مبل داشت نگاهم میکرد.
آب دهنم قورت دادم.
موهامو بالا سرم جمع کردم و بستم.
روبروی جیمین نشستم و گفتم:
ات:ببین داداشی من....
جیمین:به مامان بابا گفتم بیان حسابتو برسن.
ات:چییییییی؟جیمیننننننننن ک....و...نییییییی مامان بابا میکشنم.چیکار کردییییی.حاضر بودم یکی بزنی تو دهنم کج بشم ولی ماما بابا نههههههه عرررررر.
جیمین بلند بلند خندید
جیمین:شوخی کردم.
فقط ات راستشو بهم بگو چرا و چطور این کارو کردی.
ات:بهت اعتماد کنم ینی؟
سری تکون داد صدام صاف کردم و گفتم.
اینم از این ۱۰ نفر لایک کننن لطفا آرمی ازتون خواهش مکنم
۳.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.