کوک منp4
ات:مرگ:(
میا:آروم باش
ات :باشههه
میا: ات من دارم ساعت ۷:۳۰ با ماشین میرم بیرون
نکته:ات و میا یه ماشین شریکی دارن
ات: خب من چجوری برم
میا:مشکل خودته
ات ویو
از دستش عصبانی شدم ولی چاره چیه مجبورم تاکسی بگیرم
میا :به پسره بگو بیاد دنبالت
ات:عمرا
میا:چرا؟
ات:خجالت میکشم
میا گوشیمو ازم گرفت و سریع یه پیام به مین جو (همون کوک)داد
سریع گوشیو ازش گرفتم دیدم مین جو پیام داد
کوک:باش
کوک ویو تو خونه داشتم فیلم میدیدم دیدم یه نفر پیام داد ات بود گفت
ات:میشه امروز ساعت ۸ بیای دنبالم
کوک:باش
..........
کوک: ادرس خونتون ؟
ات ویو
گوشیو که گرفتم پیام اومد آدرس خونتون ؟
منم خجالت میکشیدم ولی بالاخره گفتم
ات:(خیابان شهید کیم نام سو بلوار شهید کانگ نام سون😂شوخی کردم)
......................
کوک:خب ساعت ۸ آماده باش
ات:باشه مرسی
ات ویو
تا ساعت ۸..... ۳ ساعت مونده بود
رفتم با میا یه فیلم کره ای دیدم و پفیلا خوردیم دیدم میا بلند شد رفت اماده بشه
ات:کجا
میا:ساعت ۷ هست من باید نیم ساعت دیگه برم
ات:او به کل یادم رفت پس اگه تو رفتی منم میرم آماده بشم
میا آماده شد و رفت دادم ساعت ۷:۳۰ هست بلند شدم یه لباس خوشگلم بوشیدمو موهامو مدل دادم (اسلاید دوم و سوم)
ساعت ۷:۵۵ دقیقه بود که یهو یه نفر زنگ زد
رفتم سمت گوشیم دیدم مین جو بود جذاب دادم
کوک:۵ دقیقه دیگه دم در باش
ات:اوکی
رفتم دم در وایسادم دیدم یه ماشین لوکس اومد جلوم وایساده شیشه پایین کرد دیدم مین جو هست سوار ماشین شدم کمربند رو بستم ،تو راه بودیم، هیچ حرفی نزد که یهو سکوتمونو شکست و گفت
طرفدار بی تی ای هستی
میخواستم بگم آره ولی با خودم فکر کردم گفتم شاید یه هیتر باشه و اگه ببینه من طرفدارشونم منو بدزده و بکشه. 😥
ترسیدم و گفتم نه اصلا بی تی اس کی هست؟!
کوک:هیچکس ..........چه خوب (زیر لب)
ات:چیزی گفتی
کوک:نه
ات:آها
کوک ویو
ازش پرسیدم طرفدار بی تی اس هست یا نه گفت حتی اونا رو نمیشناسه رسیدیم و پیاده شدیم رفتیم تو
ات ویو رفتیم تو نشستیم گارسون اومد و ما هرچی خواستیم سفارش دادیم به حساب من
غذا و خوردیم ولی یچیزی مشکوک بود اون از زیر ماسک غذا می خورد ،قرار شد خود مین جو(کوک) منو برسونه خونه
کوک: من میرم تو ماشین تا تو بیای
ات: اوکی
ات ویو رفتم دم صندوق میخواستم حساب کنم که گارسون گفت
&:خانم همه ی اینها از قبل حساب شده
ات:کی حساب کرده
اون آقایی که باهاش غذا خوردین
ات ویو
هم عصبانی بودم هم خوشحال نمیدونستم چه حسی داشته باشم
رفتم تو ماشین
ات:چرا شما حس............
کوک:هیس قابلی نداشت
ات: خب اونوقت چجوری پول بیمارستانو حساب کنم
کوک:فردا ناهار بیا خونه ی من
ات ویو
به من گفت ناهار برم خونشون خب منم قبول کردم
،............
میا:آروم باش
ات :باشههه
میا: ات من دارم ساعت ۷:۳۰ با ماشین میرم بیرون
نکته:ات و میا یه ماشین شریکی دارن
ات: خب من چجوری برم
میا:مشکل خودته
ات ویو
از دستش عصبانی شدم ولی چاره چیه مجبورم تاکسی بگیرم
میا :به پسره بگو بیاد دنبالت
ات:عمرا
میا:چرا؟
ات:خجالت میکشم
میا گوشیمو ازم گرفت و سریع یه پیام به مین جو (همون کوک)داد
سریع گوشیو ازش گرفتم دیدم مین جو پیام داد
کوک:باش
کوک ویو تو خونه داشتم فیلم میدیدم دیدم یه نفر پیام داد ات بود گفت
ات:میشه امروز ساعت ۸ بیای دنبالم
کوک:باش
..........
کوک: ادرس خونتون ؟
ات ویو
گوشیو که گرفتم پیام اومد آدرس خونتون ؟
منم خجالت میکشیدم ولی بالاخره گفتم
ات:(خیابان شهید کیم نام سو بلوار شهید کانگ نام سون😂شوخی کردم)
......................
کوک:خب ساعت ۸ آماده باش
ات:باشه مرسی
ات ویو
تا ساعت ۸..... ۳ ساعت مونده بود
رفتم با میا یه فیلم کره ای دیدم و پفیلا خوردیم دیدم میا بلند شد رفت اماده بشه
ات:کجا
میا:ساعت ۷ هست من باید نیم ساعت دیگه برم
ات:او به کل یادم رفت پس اگه تو رفتی منم میرم آماده بشم
میا آماده شد و رفت دادم ساعت ۷:۳۰ هست بلند شدم یه لباس خوشگلم بوشیدمو موهامو مدل دادم (اسلاید دوم و سوم)
ساعت ۷:۵۵ دقیقه بود که یهو یه نفر زنگ زد
رفتم سمت گوشیم دیدم مین جو بود جذاب دادم
کوک:۵ دقیقه دیگه دم در باش
ات:اوکی
رفتم دم در وایسادم دیدم یه ماشین لوکس اومد جلوم وایساده شیشه پایین کرد دیدم مین جو هست سوار ماشین شدم کمربند رو بستم ،تو راه بودیم، هیچ حرفی نزد که یهو سکوتمونو شکست و گفت
طرفدار بی تی ای هستی
میخواستم بگم آره ولی با خودم فکر کردم گفتم شاید یه هیتر باشه و اگه ببینه من طرفدارشونم منو بدزده و بکشه. 😥
ترسیدم و گفتم نه اصلا بی تی اس کی هست؟!
کوک:هیچکس ..........چه خوب (زیر لب)
ات:چیزی گفتی
کوک:نه
ات:آها
کوک ویو
ازش پرسیدم طرفدار بی تی اس هست یا نه گفت حتی اونا رو نمیشناسه رسیدیم و پیاده شدیم رفتیم تو
ات ویو رفتیم تو نشستیم گارسون اومد و ما هرچی خواستیم سفارش دادیم به حساب من
غذا و خوردیم ولی یچیزی مشکوک بود اون از زیر ماسک غذا می خورد ،قرار شد خود مین جو(کوک) منو برسونه خونه
کوک: من میرم تو ماشین تا تو بیای
ات: اوکی
ات ویو رفتم دم صندوق میخواستم حساب کنم که گارسون گفت
&:خانم همه ی اینها از قبل حساب شده
ات:کی حساب کرده
اون آقایی که باهاش غذا خوردین
ات ویو
هم عصبانی بودم هم خوشحال نمیدونستم چه حسی داشته باشم
رفتم تو ماشین
ات:چرا شما حس............
کوک:هیس قابلی نداشت
ات: خب اونوقت چجوری پول بیمارستانو حساب کنم
کوک:فردا ناهار بیا خونه ی من
ات ویو
به من گفت ناهار برم خونشون خب منم قبول کردم
،............
۵.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.