فیک کوک (*رز سیاه*) پارت 19
از زبان ا/ت :
بعد اینکه با جونگ کوک حرف زدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم و خوابیدم.
(صبح )
از خواب بیدار شدم ساعتو دیدم. ساعت 10 بود .... دیرم شد
بدون هیچ حرفی سریع پاشدم و لباس پوشیدم( اسلاید 2 لباس ا/ت )
رفتم شرکت ولی درش بسته بود.
سرم گذاشتم روی شیشه تا ببینم کسی هست ولی نبود.
که یه دست دور کمرم حلقه شد. ترسیدم و یه جیغ خفه زدم.
یه دسته شو گذاشت رو دهنم و گفت : هیس دختر منم جونگ کوک
تا فهمیدم جونگ کوکه برگشتم و اخم کردم گفتم : ادم یه خبر میده سکته کردم.
گفت : اومدم خونت ببینمت ولی دیدم داری بدو میری جایی با ماشین اومدم دنبالت.
گفتم : جاسوسییم بلده ما نمیدونستیم 😏
گفت : اره.... راستی چه خوشگل شدیا 🤤
گفتم : خوشگلی تو خونمه اقا 😏
گفت : اه امروز خبریه زبون دراز شدی 😶
گفتم : نه واقعیته 😏
( بچمو اذیت نکن بدصگ 😶)
ادامه دادم : تو هم خوشتیپ شدیا.
گفت : خوشتیپی تو خونمه 😏
( اومدم ا/ت رو جم کنم کوکم شروع کرد 😐😐)
داشتم با یقه لباسش ور میرفتم که دستشو دور کمرم سفت تر کرد که یه خورده پام اومد بالا.
گفتم : اروم کوکی !!
گفت : یبار دیگه بگو .
گفتم : اروم 😐
گفت : بعدش..
خجالت کشیدم و گفتم : ...... کو.... کوکی
گفت : خجالت کشیدی؟
گفتم : نه نه خجالت برا چی جنبه نداری نگم 🙂
گفت : نه دیگه اینجوری صدام کن.
گفتم : باشه.
بعد منو به زور سوار ماشینش کرد و راه افتاد نمیدونم کجا 😶
بعد یجا نگه داشت و گفت : خب بریم صبحونه بخوریم..
گفتم : اخ جون داشتم از گشنگی میمردم.
رفتیم یجا نشستیم.
( چند دقیقه بعد)
داشتیم صبحونه میخوردیم و حرف میزدیم که احساس کردم یکی دوزدکی داره ازمون عکس میگیره ولی درو ورو نگاه کردم کسی نبود. ( توهمه فرزندم چیزی نیست 😐)
بعدش جونگ کوک گفت : بعد میریم خونه من.
غذا پرید تو گلوم ( من از خدامه جات میرم 😏) گفت : خوبی چت شد؟؟
گفتم : من...... خونه تو...... من..... تنها...... باهم.....
گفت : مگه چشه یکم بیشتر پیشم باشیم؟ ( خنده شیطون زد )
گفتم : یعنی تنها کسی که فک میکنه عجیبه منم؟
گفت : کاریت که ندارم ترسو 😶
گفتم : پنج دقیقه...... بعد میرم
گفت : 4 ساعت.
گفتم : پرو نشو
گفت : باشه هرجقدر خواستی.
یه لبخند زدم و غذا که تموم شد رفتیم سمت خونه کوک.
۰۰۰۰۰۰
خب مهربون بازی دراوردم هر وقت که گفتین بزار گذاشتم 😎
ولی الان شرط داره 🤭
لایک : مهم نیس چقدر حتی اگه 1 بود اوکی.
کامت : 6 ولی مسبت و گرنه ناراحت میشم دیر میزارم 🥺چون خانم انگیزه نمیگیره که بزاره 😆
راستی نمیدونم ولی بعد چند بازم میگم نمیدونم چند پارت غمگین میشه بعد اسم *رز سیاه * خودشو نشون میده 😎
(تادا جادو کردم با این اسم گذاشتنم 😅😅)
خیلی حرف زدم بسه برید 😑😑
عزیزان موهای ا/ت رو مثل عکس لباسش تصور کنید.
۰۰۰۰۰۰
بعد اینکه با جونگ کوک حرف زدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم و خوابیدم.
(صبح )
از خواب بیدار شدم ساعتو دیدم. ساعت 10 بود .... دیرم شد
بدون هیچ حرفی سریع پاشدم و لباس پوشیدم( اسلاید 2 لباس ا/ت )
رفتم شرکت ولی درش بسته بود.
سرم گذاشتم روی شیشه تا ببینم کسی هست ولی نبود.
که یه دست دور کمرم حلقه شد. ترسیدم و یه جیغ خفه زدم.
یه دسته شو گذاشت رو دهنم و گفت : هیس دختر منم جونگ کوک
تا فهمیدم جونگ کوکه برگشتم و اخم کردم گفتم : ادم یه خبر میده سکته کردم.
گفت : اومدم خونت ببینمت ولی دیدم داری بدو میری جایی با ماشین اومدم دنبالت.
گفتم : جاسوسییم بلده ما نمیدونستیم 😏
گفت : اره.... راستی چه خوشگل شدیا 🤤
گفتم : خوشگلی تو خونمه اقا 😏
گفت : اه امروز خبریه زبون دراز شدی 😶
گفتم : نه واقعیته 😏
( بچمو اذیت نکن بدصگ 😶)
ادامه دادم : تو هم خوشتیپ شدیا.
گفت : خوشتیپی تو خونمه 😏
( اومدم ا/ت رو جم کنم کوکم شروع کرد 😐😐)
داشتم با یقه لباسش ور میرفتم که دستشو دور کمرم سفت تر کرد که یه خورده پام اومد بالا.
گفتم : اروم کوکی !!
گفت : یبار دیگه بگو .
گفتم : اروم 😐
گفت : بعدش..
خجالت کشیدم و گفتم : ...... کو.... کوکی
گفت : خجالت کشیدی؟
گفتم : نه نه خجالت برا چی جنبه نداری نگم 🙂
گفت : نه دیگه اینجوری صدام کن.
گفتم : باشه.
بعد منو به زور سوار ماشینش کرد و راه افتاد نمیدونم کجا 😶
بعد یجا نگه داشت و گفت : خب بریم صبحونه بخوریم..
گفتم : اخ جون داشتم از گشنگی میمردم.
رفتیم یجا نشستیم.
( چند دقیقه بعد)
داشتیم صبحونه میخوردیم و حرف میزدیم که احساس کردم یکی دوزدکی داره ازمون عکس میگیره ولی درو ورو نگاه کردم کسی نبود. ( توهمه فرزندم چیزی نیست 😐)
بعدش جونگ کوک گفت : بعد میریم خونه من.
غذا پرید تو گلوم ( من از خدامه جات میرم 😏) گفت : خوبی چت شد؟؟
گفتم : من...... خونه تو...... من..... تنها...... باهم.....
گفت : مگه چشه یکم بیشتر پیشم باشیم؟ ( خنده شیطون زد )
گفتم : یعنی تنها کسی که فک میکنه عجیبه منم؟
گفت : کاریت که ندارم ترسو 😶
گفتم : پنج دقیقه...... بعد میرم
گفت : 4 ساعت.
گفتم : پرو نشو
گفت : باشه هرجقدر خواستی.
یه لبخند زدم و غذا که تموم شد رفتیم سمت خونه کوک.
۰۰۰۰۰۰
خب مهربون بازی دراوردم هر وقت که گفتین بزار گذاشتم 😎
ولی الان شرط داره 🤭
لایک : مهم نیس چقدر حتی اگه 1 بود اوکی.
کامت : 6 ولی مسبت و گرنه ناراحت میشم دیر میزارم 🥺چون خانم انگیزه نمیگیره که بزاره 😆
راستی نمیدونم ولی بعد چند بازم میگم نمیدونم چند پارت غمگین میشه بعد اسم *رز سیاه * خودشو نشون میده 😎
(تادا جادو کردم با این اسم گذاشتنم 😅😅)
خیلی حرف زدم بسه برید 😑😑
عزیزان موهای ا/ت رو مثل عکس لباسش تصور کنید.
۰۰۰۰۰۰
۴.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.