پارت سوم
من تورو میخوام
پارت سوم
ویو ات:
رفتم کافه با بچه ها خیلی خوش گذشت حدودا تا ساعت ۷ عصر بیرون بودیم بعد رفتم خونه که دیدم..
بابام هنوز نیومده مامانمم لابد سر کاره
رفتم با جیا دوستم مشغول حرف زدن شدم
جیا:وای ات دیدی چیشده بشنوی باورت نمیشه
ات:چیشده مگه؟؟
جیا:اون پسره بود توی کافه که همیشه مزاحم میشد از تو خوشش اومده دختر مبارکههه
ات: خب چیکار کنم تفاوت سنیمون زیاده بعدشم من دوسش ندارم این قضیه تمومه
جیا: اما ات...
ات:جیا میبینمت الان کار دارم باید قطع کنم
ویو ات
گوشی رو قطع کردم ساعت ۱۲ شب بود نه مامانم اومده بود نه بابام منم فردا باید میرفتم مدرسه پس رفتم خوابیدم
ویو کوک
اطلاعات اتو در اوردم دیدم دختره ۱۴ سالشه دختر آقای جانگ و لارا بود و ایرانی بود به پدرم گفتم و بهم گفت
سوجون : پسرم من احساس میکنم از دختره خوشت اومده و قانون مافیا هارو که میدونی درسته ؟
کوک: بله...
خمارییی
شرط لایک و کامنت🙈🌑
پارت سوم
ویو ات:
رفتم کافه با بچه ها خیلی خوش گذشت حدودا تا ساعت ۷ عصر بیرون بودیم بعد رفتم خونه که دیدم..
بابام هنوز نیومده مامانمم لابد سر کاره
رفتم با جیا دوستم مشغول حرف زدن شدم
جیا:وای ات دیدی چیشده بشنوی باورت نمیشه
ات:چیشده مگه؟؟
جیا:اون پسره بود توی کافه که همیشه مزاحم میشد از تو خوشش اومده دختر مبارکههه
ات: خب چیکار کنم تفاوت سنیمون زیاده بعدشم من دوسش ندارم این قضیه تمومه
جیا: اما ات...
ات:جیا میبینمت الان کار دارم باید قطع کنم
ویو ات
گوشی رو قطع کردم ساعت ۱۲ شب بود نه مامانم اومده بود نه بابام منم فردا باید میرفتم مدرسه پس رفتم خوابیدم
ویو کوک
اطلاعات اتو در اوردم دیدم دختره ۱۴ سالشه دختر آقای جانگ و لارا بود و ایرانی بود به پدرم گفتم و بهم گفت
سوجون : پسرم من احساس میکنم از دختره خوشت اومده و قانون مافیا هارو که میدونی درسته ؟
کوک: بله...
خمارییی
شرط لایک و کامنت🙈🌑
۶.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.