«عشق نافرجام من»
«پارت ۴۴»
+:یونا رفت و سر میز نشست و بعد یه ربع بالاخره زبون باز کرد
یونا:فردا میرین خواستگاری
اوپا:بلهههههه
یونا:باشه پس نیازی نیس من بیام
×:منظور؟؟؟؟
یونا:مامان من که نمیخوام ازدواج کنم اوپا داره ازدواج میکنه چه لزومی داره منم بیام؟؟؟
تازه شاید اومدم اونجا یه گندی زدم پس بهتر نیس نیام؟؟؟
×:نه😑😑😑😑
یونا:باور کنین من نیام بهتره هااااااا
اوپا:نه باید بیای
یونا:باباااااااااا
÷:خب راس میگن دیگه اگه بیای بهتره
یونا:😐😐😐😐
+:یونا شامش رو خورد و با اخم و تخم به اتاقش رفت.
سو جون هم پشت سر یونا راه افتاد و رفت.
اوپا:ببینم چرا نمیخوای بیای
یونا:ببین من اگه بیام و جونگ سوک هم اونجا باشه بفهمه من خواهر توعم و به نقشه هامون پی ببره بدبخ میشی برا من هیچ گونه ضرری نداره
اوپا:خب مگه بعدا نمیفهمه؟؟؟؟؟
یونا:چرا میفهمه ولی اگه بعد از تموم شدن کارا منو ببینه خیلی بهتره شک هم نمیکنه تازه بش میگم من اصلا نمیدونستم عروس کیه.
اوپا:هاااااا راس میگی پس نیا.
یونا:من همیشه راس میگم
اوپا:آیگوووو باز این شروع کرد.
+:یونا رفت و سر میز نشست و بعد یه ربع بالاخره زبون باز کرد
یونا:فردا میرین خواستگاری
اوپا:بلهههههه
یونا:باشه پس نیازی نیس من بیام
×:منظور؟؟؟؟
یونا:مامان من که نمیخوام ازدواج کنم اوپا داره ازدواج میکنه چه لزومی داره منم بیام؟؟؟
تازه شاید اومدم اونجا یه گندی زدم پس بهتر نیس نیام؟؟؟
×:نه😑😑😑😑
یونا:باور کنین من نیام بهتره هااااااا
اوپا:نه باید بیای
یونا:باباااااااااا
÷:خب راس میگن دیگه اگه بیای بهتره
یونا:😐😐😐😐
+:یونا شامش رو خورد و با اخم و تخم به اتاقش رفت.
سو جون هم پشت سر یونا راه افتاد و رفت.
اوپا:ببینم چرا نمیخوای بیای
یونا:ببین من اگه بیام و جونگ سوک هم اونجا باشه بفهمه من خواهر توعم و به نقشه هامون پی ببره بدبخ میشی برا من هیچ گونه ضرری نداره
اوپا:خب مگه بعدا نمیفهمه؟؟؟؟؟
یونا:چرا میفهمه ولی اگه بعد از تموم شدن کارا منو ببینه خیلی بهتره شک هم نمیکنه تازه بش میگم من اصلا نمیدونستم عروس کیه.
اوپا:هاااااا راس میگی پس نیا.
یونا:من همیشه راس میگم
اوپا:آیگوووو باز این شروع کرد.
۱۴.۲k
۰۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.