پارت ۲
پارت ۲
بورا:
چشمامو باز کردم ک دیدم صب شده
از رئیسم مرخصی گرفتم تا با سونگ (دوستش)برم بیرون
زنگ زدم بهش
(علامتا ا بورا + سونگ *)
*الو سلام
+سلام خوبی؟
*مرسی تو خوبی
+اوم میگم میای بعد از ظهر بریم بیرون؟
*اره اره...میام دنبالت
+بش مرسی
*کاری نداری؟
+ن بای
*بای بای
سونگ تنها کسی بود ک داشتمش
خیلی مهربون بود و روم غیرت داشت😐😂
(پرش زمانی)
ساعت ۴ بود و سونگ ساعت ۶ میومد دنبالم
گوشیمو برداشتمو بازی ریختم
انقد سرگرم بازی شده بودم ک نفهمیدم کی ساعت ۵ شد
بدو بدو رفتم حموم
لباسامو پوشیدم (عکس بعدی)و ارایش ملایم کردم
سونگ:سلام دختر چطوری بشین
نشستم
بورا:سلام خوبم کجا بریم؟😂
سونگ:عااا شهربازی خوبه؟
بورا:عالیه..شبم میریم کافه مهمون من
سونگ:اوکیه😆
رسیدیم شهر بازی ک دوباره همون پسره رو دیدم
بورا:سونگ!هی سونگ
سونگ:ها..؟
بورا:میگم اون پسره رو نگا...
سونگ:کدوم
اشاره کردم ب پسری ک کلن تیپ مشکی زده بود
سونگ:عاها فهمیدم..اِاااا اشاره نکن میفهمه زشته
بورا:باش..دیشب ساعت ۱۲ شب اومد کافه قهوه تلخ میخاست..بعدم گفدم بره اما نرفت و منو داش نگا میکرد
سونگ:وا😐💔حتمن خیالاتی شدی
لایک کنین دیح🥺🍭💜
بورا:
چشمامو باز کردم ک دیدم صب شده
از رئیسم مرخصی گرفتم تا با سونگ (دوستش)برم بیرون
زنگ زدم بهش
(علامتا ا بورا + سونگ *)
*الو سلام
+سلام خوبی؟
*مرسی تو خوبی
+اوم میگم میای بعد از ظهر بریم بیرون؟
*اره اره...میام دنبالت
+بش مرسی
*کاری نداری؟
+ن بای
*بای بای
سونگ تنها کسی بود ک داشتمش
خیلی مهربون بود و روم غیرت داشت😐😂
(پرش زمانی)
ساعت ۴ بود و سونگ ساعت ۶ میومد دنبالم
گوشیمو برداشتمو بازی ریختم
انقد سرگرم بازی شده بودم ک نفهمیدم کی ساعت ۵ شد
بدو بدو رفتم حموم
لباسامو پوشیدم (عکس بعدی)و ارایش ملایم کردم
سونگ:سلام دختر چطوری بشین
نشستم
بورا:سلام خوبم کجا بریم؟😂
سونگ:عااا شهربازی خوبه؟
بورا:عالیه..شبم میریم کافه مهمون من
سونگ:اوکیه😆
رسیدیم شهر بازی ک دوباره همون پسره رو دیدم
بورا:سونگ!هی سونگ
سونگ:ها..؟
بورا:میگم اون پسره رو نگا...
سونگ:کدوم
اشاره کردم ب پسری ک کلن تیپ مشکی زده بود
سونگ:عاها فهمیدم..اِاااا اشاره نکن میفهمه زشته
بورا:باش..دیشب ساعت ۱۲ شب اومد کافه قهوه تلخ میخاست..بعدم گفدم بره اما نرفت و منو داش نگا میکرد
سونگ:وا😐💔حتمن خیالاتی شدی
لایک کنین دیح🥺🍭💜
۸.۰k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.