بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
و خودم را به غم انگیز ترین درد سپردم
تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم
و دلت بود از این هجرت پر درد خبردار
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم
وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی
من ولی تا صدمین روز به یاد تو شمردم
باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجر مردم
و خودم را به غم انگیز ترین درد سپردم
تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم
و دلت بود از این هجرت پر درد خبردار
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم
وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی
من ولی تا صدمین روز به یاد تو شمردم
باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجر مردم
۷۳۸
۱۳ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.