یاع یاع 🫠
چلوند
+میشه ولم کنی دارم خفه میشم*با لحنی ک لپاش به هم چسبیده...*
خندید و گذاشتم پایین(وقتی رونا رو بغل کرده بود از رو زمین برداشته بودش.....)
دستمو رو بدنش کشیدم:+چقد بزرگ و عضلهای شدی جینجیننننننن(دیس ایز لقب)
=توعم خیلی خانوم شدی چاچا(اند دیس)
داشتیم با هم خوش و بش میکردیم ک صدای پای تهیونگ اومد... مطمئنم خودش بود برگشتم سمت ورودی راهرو و دستمو با لبخند تکون دادم
+تهیونگ...
سریع اومد طرفمون و یه مشت نسار سونگ جه کرد
+یااا
سونگ جه دستشو رو لبش کشید و اومد که به تهیونگ مشت بزنه ک تو هوا متوقف شد
=رئیس...
_آره، من رئیستم و اینی ک داری باهاش میخندی دوست دختر منه
=چ...چییییی
شروع کردم ب خندیدن..
+هه هففف(این نفس بعد خنده هست؛ منظورم اونه..)مردم از خنده، آههههه، عزیزم این بست فرند دوران مدرسه، راهنمایی و همینطور دانشگاهمه، و احمق جون، اگه دوست دختر این بچه نبودم پس تو این تایم ک هیچکی اینجا نیست چرا باید اینجا باشم؟
=اوکی منطقیه
"تو کافه-رستوران بیرون شرکت"
نشسته بودم بینشون و داشتم لب سونگ جه رو پماد میزدم و تهیونگ همش با نگاه "برگردیم خونه زنده نمیزارمت" نگام میکرد
+اووکیی تمومه
خب نظرتون در مورد یه بطری سوجو برای جشن چیه؟
_جشنه چی؟
+جشن اینکه هم شرکت دوست پسرمو دیدم هم بست فرند عزیزمو
تهیونگ
بست فرند عزیزتو؟ بریم خونه برات دارم، یجوری میزنمت صدا یونتان بدی...عزیزت آره؟ فقط صب کن چا رونا، فقط صب کن
یه بطری سوجو زدیم و از اونجا رفتیم بیرون
=اوکی رونا من دیگه برم
+عوم باشه،،،صب کن شمارتو بده ندارمت
=اکی
دقیقا جلوی من بهش شماره داد...من اینجا مرغمممممم پدصگااااا؟؟؟؟
=دیگه واقعا باید برم
+اووکیی
داشت میرفت بلاخره مرتیکه
+چیزی یادت نرفته
رونا بزا بره دیگهههه
=عا بله
برگشت رو به روی رونا و بغلش کرد...داره چ غلطی میکنههههههه
"خونه"
رونا
تهیونگ رو مبل نشسته بود و داشت فیلم میدید
+غذا آمادست(خودش درست نکرده هااا کار آجوما جونمه...)
_نمیخام
ایش، رفتم رو ب روش وایستادم جوری ک نمیتونست تلویزیونو ببینه
_گفتم نمیخام، برو کنار
رفتم و کنارش نشستم، ازم فاصله گرفت دوباره چسبیدم بهش ک بازم فاصله گرفت دوباره چسبیدم بهش و بازم فاصله گرفت چسبیدم بهش ک اومد دوباره فاصله بگیره اما پشت لباسشو گرفتم ک با کله افتاد رو پام و چون پاهام لخت بود قلقلکم گرفت و خندیدم:+حسود
_من حسودی نمیکنم، چیزی ک مال منه مال منه
+خب معلومه من مال توعم اما خب اونم بستیم بوده دیگه
بلند شد و نگام کرد:_اصن چ معنی داره بستیت پسر باشه؟
+*خنده*
_نخند، بغلشم کردی ب بدنشم دست زدی
+*بازم خنده*
_عع
ک خودشم خندش گرفت
+بسه من گشنمه بیا بریم غذا بخوریم آجوما جونم کلی زحمت کشیده
اوکی نشونم داد و رفتیم غذا خوردیم شبم بعد از کلی حرف زدن تو بغل هم خوابیدیم
قصه ما ب سر رسید بچهی رونا و تهیونگ پسر رسید هوووووو
میدونم چرت شد ولی حمایت کنید 🥲🦦
#بنگتن_بویز #بی_تی_اس #فیک :)
+میشه ولم کنی دارم خفه میشم*با لحنی ک لپاش به هم چسبیده...*
خندید و گذاشتم پایین(وقتی رونا رو بغل کرده بود از رو زمین برداشته بودش.....)
دستمو رو بدنش کشیدم:+چقد بزرگ و عضلهای شدی جینجیننننننن(دیس ایز لقب)
=توعم خیلی خانوم شدی چاچا(اند دیس)
داشتیم با هم خوش و بش میکردیم ک صدای پای تهیونگ اومد... مطمئنم خودش بود برگشتم سمت ورودی راهرو و دستمو با لبخند تکون دادم
+تهیونگ...
سریع اومد طرفمون و یه مشت نسار سونگ جه کرد
+یااا
سونگ جه دستشو رو لبش کشید و اومد که به تهیونگ مشت بزنه ک تو هوا متوقف شد
=رئیس...
_آره، من رئیستم و اینی ک داری باهاش میخندی دوست دختر منه
=چ...چییییی
شروع کردم ب خندیدن..
+هه هففف(این نفس بعد خنده هست؛ منظورم اونه..)مردم از خنده، آههههه، عزیزم این بست فرند دوران مدرسه، راهنمایی و همینطور دانشگاهمه، و احمق جون، اگه دوست دختر این بچه نبودم پس تو این تایم ک هیچکی اینجا نیست چرا باید اینجا باشم؟
=اوکی منطقیه
"تو کافه-رستوران بیرون شرکت"
نشسته بودم بینشون و داشتم لب سونگ جه رو پماد میزدم و تهیونگ همش با نگاه "برگردیم خونه زنده نمیزارمت" نگام میکرد
+اووکیی تمومه
خب نظرتون در مورد یه بطری سوجو برای جشن چیه؟
_جشنه چی؟
+جشن اینکه هم شرکت دوست پسرمو دیدم هم بست فرند عزیزمو
تهیونگ
بست فرند عزیزتو؟ بریم خونه برات دارم، یجوری میزنمت صدا یونتان بدی...عزیزت آره؟ فقط صب کن چا رونا، فقط صب کن
یه بطری سوجو زدیم و از اونجا رفتیم بیرون
=اوکی رونا من دیگه برم
+عوم باشه،،،صب کن شمارتو بده ندارمت
=اکی
دقیقا جلوی من بهش شماره داد...من اینجا مرغمممممم پدصگااااا؟؟؟؟
=دیگه واقعا باید برم
+اووکیی
داشت میرفت بلاخره مرتیکه
+چیزی یادت نرفته
رونا بزا بره دیگهههه
=عا بله
برگشت رو به روی رونا و بغلش کرد...داره چ غلطی میکنههههههه
"خونه"
رونا
تهیونگ رو مبل نشسته بود و داشت فیلم میدید
+غذا آمادست(خودش درست نکرده هااا کار آجوما جونمه...)
_نمیخام
ایش، رفتم رو ب روش وایستادم جوری ک نمیتونست تلویزیونو ببینه
_گفتم نمیخام، برو کنار
رفتم و کنارش نشستم، ازم فاصله گرفت دوباره چسبیدم بهش ک بازم فاصله گرفت دوباره چسبیدم بهش و بازم فاصله گرفت چسبیدم بهش ک اومد دوباره فاصله بگیره اما پشت لباسشو گرفتم ک با کله افتاد رو پام و چون پاهام لخت بود قلقلکم گرفت و خندیدم:+حسود
_من حسودی نمیکنم، چیزی ک مال منه مال منه
+خب معلومه من مال توعم اما خب اونم بستیم بوده دیگه
بلند شد و نگام کرد:_اصن چ معنی داره بستیت پسر باشه؟
+*خنده*
_نخند، بغلشم کردی ب بدنشم دست زدی
+*بازم خنده*
_عع
ک خودشم خندش گرفت
+بسه من گشنمه بیا بریم غذا بخوریم آجوما جونم کلی زحمت کشیده
اوکی نشونم داد و رفتیم غذا خوردیم شبم بعد از کلی حرف زدن تو بغل هم خوابیدیم
قصه ما ب سر رسید بچهی رونا و تهیونگ پسر رسید هوووووو
میدونم چرت شد ولی حمایت کنید 🥲🦦
#بنگتن_بویز #بی_تی_اس #فیک :)
۹.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.