مدرسه پولدارا پارت نوزدهم
☆The school of the rich☆
part¹⁹
جیمین: ولی تنبیهم داریم
ا/ت: هرچی باشه قبوله
ا/ن: جیمین امشب من یک سوپرایز دارم... بعدا میشه تنبیهش کنی
ا/ت: پدصگ توهم موافقی تنبیهم کنه... یکی طلبت
ا/ن: اوکی... خب پس لوکیشن رو میفرستم... همگی بیاین اونجا
ویو ا/ت: نمیدونم سوپرایزش چیه... ولی خیلی خوشم میاد از غافلگیر شدن.🤩.. زنگ خورد و رفتیم توی کلاس... استاد اومد ولی یکی هم انگار پشت در واستاده بود...
استاد: خب بچه ها امروز یک دانش اموز جدید داریم.... بیا تو
بچه ها: واو... کی میتونه باشه
نامجون: سلام کیم نامجون هستم... از اشنایی باهاتون خوشبختم
ا/ت: دوباره چرا اومده؟... مگه نرفته بود امریکا... خیلی کنجکاو شدم اخه چرا...
استاد: خب هر جایی که میخوای بشین...
داشت میومد سمت من... نههه توروخدا نیا... قلبم درد میگیره...
نامجون: میشه بشینم؟
لیا: اره
نامجون: ممنون
اخیش... ولی چرا جای لیا؟... بد شد که هوففف... بعد چند مین استاد زر هاشو زد و رفت... این زنگ ورزش داشتیم... پوکر بودم ولییی یک لباس ورزشی چندروز پیش گرفته بودمـ.... انگار زیپ نداره و زیرش نیم تنه اس...
ا/ت: اخ جونننن لباس مورد علاقم
ا/ن: مطمئنی جیمین کاریت نداره.
ا/ت: اون کیه مگه... ما فقط همخونه ایم(عصبانی کیوت)
ا/ن: باشه بابا تو راس میگی... امیدوارم پسرا هورنی نشن...
ا/ت: هف امیدوارم
ویو جیمین:
زنگ ورزش بود... با جونگ کوک رفتیم لباس عوض کنیم... چندتا پسر داشتن یحرفایی میزدن...
جیمین: قضیه چیه؟
لانگ هون: هه یعنی نمیدونی؟... دختره از کلاسه 105 این لباسه هاتی رو پوشیده...
جیمین: واستا ببینم...
جونگ کوک و جیمین:(به هم نگاه میکنن) ا/ت؟؟
ویو ا/ت: توی دستشویی بودم... داشتم صورتم رو میشستم... که یک پسری اومد تو
پسره: جوننن...
ا/ت: نزدیکم نیا
پسره: الان توی چنگ منی...
ادمین: پسره میومد جلو... ولی ا/ت هی فاصله میگرفت... ولی تلاش هاش بی فایده بودن... سرش خورد به دیواره ی دستشویی... ا/ت از خودش سوال میپرسید:«چرا من انقدر بدبختم... همه تحقیرم میکنن... من هیچ ارزشی ندارم واسه ی هیچکس...» اما لحظه ای در باز شد... او نامجون بود!... لحظه ی شگفت انگیزی برای ا/ت هست...
ا/ت: هق کمکم کن...
پسره: خیلی ببخشید... دیگه تکرار نمیشه
نامجون: برو بیرون... حالت خوبه
ا/ت ویو
به صورتش زل زده بودم... میخواستم بوسش کنم که یک لحظه....
.....
part¹⁹
جیمین: ولی تنبیهم داریم
ا/ت: هرچی باشه قبوله
ا/ن: جیمین امشب من یک سوپرایز دارم... بعدا میشه تنبیهش کنی
ا/ت: پدصگ توهم موافقی تنبیهم کنه... یکی طلبت
ا/ن: اوکی... خب پس لوکیشن رو میفرستم... همگی بیاین اونجا
ویو ا/ت: نمیدونم سوپرایزش چیه... ولی خیلی خوشم میاد از غافلگیر شدن.🤩.. زنگ خورد و رفتیم توی کلاس... استاد اومد ولی یکی هم انگار پشت در واستاده بود...
استاد: خب بچه ها امروز یک دانش اموز جدید داریم.... بیا تو
بچه ها: واو... کی میتونه باشه
نامجون: سلام کیم نامجون هستم... از اشنایی باهاتون خوشبختم
ا/ت: دوباره چرا اومده؟... مگه نرفته بود امریکا... خیلی کنجکاو شدم اخه چرا...
استاد: خب هر جایی که میخوای بشین...
داشت میومد سمت من... نههه توروخدا نیا... قلبم درد میگیره...
نامجون: میشه بشینم؟
لیا: اره
نامجون: ممنون
اخیش... ولی چرا جای لیا؟... بد شد که هوففف... بعد چند مین استاد زر هاشو زد و رفت... این زنگ ورزش داشتیم... پوکر بودم ولییی یک لباس ورزشی چندروز پیش گرفته بودمـ.... انگار زیپ نداره و زیرش نیم تنه اس...
ا/ت: اخ جونننن لباس مورد علاقم
ا/ن: مطمئنی جیمین کاریت نداره.
ا/ت: اون کیه مگه... ما فقط همخونه ایم(عصبانی کیوت)
ا/ن: باشه بابا تو راس میگی... امیدوارم پسرا هورنی نشن...
ا/ت: هف امیدوارم
ویو جیمین:
زنگ ورزش بود... با جونگ کوک رفتیم لباس عوض کنیم... چندتا پسر داشتن یحرفایی میزدن...
جیمین: قضیه چیه؟
لانگ هون: هه یعنی نمیدونی؟... دختره از کلاسه 105 این لباسه هاتی رو پوشیده...
جیمین: واستا ببینم...
جونگ کوک و جیمین:(به هم نگاه میکنن) ا/ت؟؟
ویو ا/ت: توی دستشویی بودم... داشتم صورتم رو میشستم... که یک پسری اومد تو
پسره: جوننن...
ا/ت: نزدیکم نیا
پسره: الان توی چنگ منی...
ادمین: پسره میومد جلو... ولی ا/ت هی فاصله میگرفت... ولی تلاش هاش بی فایده بودن... سرش خورد به دیواره ی دستشویی... ا/ت از خودش سوال میپرسید:«چرا من انقدر بدبختم... همه تحقیرم میکنن... من هیچ ارزشی ندارم واسه ی هیچکس...» اما لحظه ای در باز شد... او نامجون بود!... لحظه ی شگفت انگیزی برای ا/ت هست...
ا/ت: هق کمکم کن...
پسره: خیلی ببخشید... دیگه تکرار نمیشه
نامجون: برو بیرون... حالت خوبه
ا/ت ویو
به صورتش زل زده بودم... میخواستم بوسش کنم که یک لحظه....
.....
۱۰.۸k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.