مرد همسایه ی ما دخترکی زیبا داشت
مرد همسایه ی ما دخترکی زیبا داشت
موی او بود شرابی و لبی گیرا داشت
رژکه می زد دهنش غنچه ی گلهای انار
دامنی کوچک و گلدارشبی در پا داشت
رنگ او سبزه و لبهاش شبیه شاتوت
هرکه دیدآن قد طوباش دلش ایوا داشت
من گرفتار لب و دخترک اما غافل
باعروسک شده سرگرم ،زمن پروا داشت
مژه بر هم زدنی روزشب و شب شده روز
روز و شب در پی هم عمر مرا یغما داشت
دخترک بی حد و اندازه دلاراست ولی
رخ من زرداز این عشق و هزار اما داشت
گفتم آخر که دلم زخمی ابروی شماست
قامتم را مژه های تو چنین دو تا داشت
مثنوی دل من موی پر از چین تو بود
زنده ام کرد لبت معجزه ی عیسا داشت...
خنده ایی کرد و به زیر لبش افسوس کنان
گفت بوذر سخنی نیک ولی بیجا داشت
حلقه ایی بود به انگشت نشانم می داد
غم و حسرت زدلش دور ولی آقا داشت
ابوذروهاب
موی او بود شرابی و لبی گیرا داشت
رژکه می زد دهنش غنچه ی گلهای انار
دامنی کوچک و گلدارشبی در پا داشت
رنگ او سبزه و لبهاش شبیه شاتوت
هرکه دیدآن قد طوباش دلش ایوا داشت
من گرفتار لب و دخترک اما غافل
باعروسک شده سرگرم ،زمن پروا داشت
مژه بر هم زدنی روزشب و شب شده روز
روز و شب در پی هم عمر مرا یغما داشت
دخترک بی حد و اندازه دلاراست ولی
رخ من زرداز این عشق و هزار اما داشت
گفتم آخر که دلم زخمی ابروی شماست
قامتم را مژه های تو چنین دو تا داشت
مثنوی دل من موی پر از چین تو بود
زنده ام کرد لبت معجزه ی عیسا داشت...
خنده ایی کرد و به زیر لبش افسوس کنان
گفت بوذر سخنی نیک ولی بیجا داشت
حلقه ایی بود به انگشت نشانم می داد
غم و حسرت زدلش دور ولی آقا داشت
ابوذروهاب
۱.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.