part ²
چند پارتی از شوگا
وقتی بدون احازع اون رفتی بار
چند دقه ای گذشت ک ی پی ام اومد روی گوشیم
سولا!
سولا بود
بازش کردم ک...
__________________________
٫ هایییییی... ات خوبی
میخام بزنگم تایم داری؟
+اهوم...
+ صلام
٫ صلام! چیزی شده؟ چرا صدات اینجور!؟
+ن بابا هیچی فقط کسلم... حوصلم پوکیده
٫ عاهااا... خب اینا رو ولش میخای یکاری کنم حوصلت سر نره؟
+ همممم... بگو
٫ ببین ب اطرافت نگاه کن چی میبینی؟
+ میگم چیزی زدی؟؟ خب مسلمن وسیله دیگه
٫ اونو ک میدونم دقیق بگو چی میبینی؟
+خب.. گلدون.. تلویزیون.. میزناهاخوری... دیوار
٫واسا واسا... عافرین دیوار
خب ماشالا دیوار ک اونجا زیاد هس سرت رو بزن توش دیگه سر نمیره *خنده
+ه ه ه خندیدیم
+اصن قط میکنم بفهمی
٫ اتتتتتتتت بیا بریم بار
+ دیوث کر شدم
میدونستم یونگی اجازه نمیده ولی خب اونکه خونه نیس پس مشکلی هم نیس
+باشه
ساعت حدود 3 بود
دیگه باید اماده میشدم
رفتم حموم
ولی نمیدونم چرا همش نفسم میگیره... نفسام سنگین شده
شاید بخاطر بخار اب... اره مال همونه
سریع حاضر شدم ی ارایش ن خیلی غلیظ ن خیلی ملایم
ی چیز متوسط کردم
ساعت 6 بود دیگه باید میرفتم
یونگی ویو :
بخاطر کامبک جدید سرم خیلی شلوغ بود
خیلی کم میتونستم ات رو ببینم
واقن دلم براش تنگ شده بود
اوایل شبا بیدار میموند تا من بیام ولی از موقعی ک تایم کارم بیشتر شده وقتی میام خونه خابه .... وقتی هم میرم خابه
میدونم ازم ناراحته ولی امشب زودتر میرم خونه فرداهم مرخصی میگیرم ک از دلش دربیارم...
یا موسا شما خسته نمیشین کامنت نمیزارین؟
وقتی بدون احازع اون رفتی بار
چند دقه ای گذشت ک ی پی ام اومد روی گوشیم
سولا!
سولا بود
بازش کردم ک...
__________________________
٫ هایییییی... ات خوبی
میخام بزنگم تایم داری؟
+اهوم...
+ صلام
٫ صلام! چیزی شده؟ چرا صدات اینجور!؟
+ن بابا هیچی فقط کسلم... حوصلم پوکیده
٫ عاهااا... خب اینا رو ولش میخای یکاری کنم حوصلت سر نره؟
+ همممم... بگو
٫ ببین ب اطرافت نگاه کن چی میبینی؟
+ میگم چیزی زدی؟؟ خب مسلمن وسیله دیگه
٫ اونو ک میدونم دقیق بگو چی میبینی؟
+خب.. گلدون.. تلویزیون.. میزناهاخوری... دیوار
٫واسا واسا... عافرین دیوار
خب ماشالا دیوار ک اونجا زیاد هس سرت رو بزن توش دیگه سر نمیره *خنده
+ه ه ه خندیدیم
+اصن قط میکنم بفهمی
٫ اتتتتتتتت بیا بریم بار
+ دیوث کر شدم
میدونستم یونگی اجازه نمیده ولی خب اونکه خونه نیس پس مشکلی هم نیس
+باشه
ساعت حدود 3 بود
دیگه باید اماده میشدم
رفتم حموم
ولی نمیدونم چرا همش نفسم میگیره... نفسام سنگین شده
شاید بخاطر بخار اب... اره مال همونه
سریع حاضر شدم ی ارایش ن خیلی غلیظ ن خیلی ملایم
ی چیز متوسط کردم
ساعت 6 بود دیگه باید میرفتم
یونگی ویو :
بخاطر کامبک جدید سرم خیلی شلوغ بود
خیلی کم میتونستم ات رو ببینم
واقن دلم براش تنگ شده بود
اوایل شبا بیدار میموند تا من بیام ولی از موقعی ک تایم کارم بیشتر شده وقتی میام خونه خابه .... وقتی هم میرم خابه
میدونم ازم ناراحته ولی امشب زودتر میرم خونه فرداهم مرخصی میگیرم ک از دلش دربیارم...
یا موسا شما خسته نمیشین کامنت نمیزارین؟
۹.۸k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.