ویو ات
داشتم از کارم بر میگشتم که یه ماشین سیاه جلوم وایساد و
یه سری بادیگارد خیلی بلند ازش اومدن بیرون
خواستم تیغ رو بردارم و همشون رو بکشم . من قاتلم پس
برام کاری نداشت ولی یهو اومدن دستام رو گرفتن و بلندم کردن و گذاشتم تو ماشین
خودم رو خیلی آدم شادی نشون دادم که رسیدیم به یه عمارت خیلی بزرگ پیاده شدیم دستامو گرفتن ولی من خودمو سر دادم و جلوی اونا بدو رفتم تو عمارت
ویو کوک
داشتن آخرین بچه ی یتیم رو که فرار کرده بود برام می آوردم
که یهو دختره با ذوق اومد تو عمارت
خیلی دختر کیوتی بود و لباس های رنگی پوشیده بود و نیشش تا بناگوش باز بود
ولی برای یه دختر کیوت بوی خون میداد و خیلی عجیب بود
+ببریدش سلول ۱۷
«قربان اون سرد ترین سلول اینجاست
+ببریدشششش (داد)
یهو دختره تو سپردم لبخند زد
_ از اون وره ؟
و به راهرو اشاره کرد منم جوابشو دادم
+ آره
_ باشه (ذوق)
با کمال تعجب خودش رفت تو سلول
خیلی تعجب کردم پس .......
یه سری بادیگارد خیلی بلند ازش اومدن بیرون
خواستم تیغ رو بردارم و همشون رو بکشم . من قاتلم پس
برام کاری نداشت ولی یهو اومدن دستام رو گرفتن و بلندم کردن و گذاشتم تو ماشین
خودم رو خیلی آدم شادی نشون دادم که رسیدیم به یه عمارت خیلی بزرگ پیاده شدیم دستامو گرفتن ولی من خودمو سر دادم و جلوی اونا بدو رفتم تو عمارت
ویو کوک
داشتن آخرین بچه ی یتیم رو که فرار کرده بود برام می آوردم
که یهو دختره با ذوق اومد تو عمارت
خیلی دختر کیوتی بود و لباس های رنگی پوشیده بود و نیشش تا بناگوش باز بود
ولی برای یه دختر کیوت بوی خون میداد و خیلی عجیب بود
+ببریدش سلول ۱۷
«قربان اون سرد ترین سلول اینجاست
+ببریدشششش (داد)
یهو دختره تو سپردم لبخند زد
_ از اون وره ؟
و به راهرو اشاره کرد منم جوابشو دادم
+ آره
_ باشه (ذوق)
با کمال تعجب خودش رفت تو سلول
خیلی تعجب کردم پس .......
۶.۹k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.