My Lucifer 10
My Lucifer
Part:10
_____________
بلاخره سگه ولم کرد رفتم صورتم شستم بعد رفتم سره میز شروع کردیم به خوردن بعد از اینکه تموم کردیم من رفتم ظرفارو برداشتم شستم که گوشی کوک زنگ خورد جواب داد
-=عا ا/ت
+=بله؟
-=من میرم شب میام
+=باشه
-=*رفت لباساش عوض کرد*خدافظ بیب
+=خدافظ
کوک رفت منم نشستم با بم بازی کردم بعد رفتم خوابیدم
ویو بنده_-
*خب گایز خوانواده ا/ت مافیان کلا جدشون مافیا بوده ا/ت هم باید مافیا میشده یه زمانی بوده ولی الان نیس🚶🏻♀️خب آره الان هم جیمین جای پدر و مادرش هست اگه یادتون باشه گفتم که جیمین برادره ا/ت آره همین الان هم ا/ت نمیدونه که کوک چیکارس ولی به مرور زمان میفهمه کوک هم پنج دقیقه دیگه میاد*
-_ا/ت بیدار شده_-
بیدارشدم رفتم دسشویی کارای مربوطه رو کردم که دیدم یکی درو باز کرد حتما کوکه *گفتم کوک پنج دقیقه دیگه میاد*رفتم سمتش که دیدم یکی با تفنگ وایساده اونجا یه جیغی کشیدم که طرف اومد سمتم داشتن میدوییدم سمت حیاط همینطور میدوییدم که تو حیاط پام پیچ خوردم طرف اومد یگی زد به کردنم که سوزشش رو حس کردم و سیاهی
بیدار شدم دیدم بسته شدم به صندلی و دهنم و دستووپام بستس یکی اومد داخل
طرف:اوم اینگار بیدارشدی
+:صداش و قیافش آشناس یعنی کیه چیکاره من داره
طرف:نشناختی؟مگه بت نگفته بودم که نزدیک اون نشی؟هوم؟یکم برات آشنا نیستم؟بچگیت؟پدرومادرت؟تنها دوستت؟کسی که عاشقت بود ولی بت خیلنت کرد؟یادت اومد؟عا وایسا ببینم تو دهنت بستس چطور میخوای جوابم بدی
*دهنش وا کرد*
طرف:خب الان دیگه میتونی حرف بزنی او بزار ببنیمت چقد خشکل تر شدی!
+:*تو دلش*این هیونجینه!کسی که یه زمانی عاشقش بودم ولی بم خیانت کرد اون بهترین دوستم بود!
هیونجین:هوم ا/ت کوچولو اینگار دلش نمیخواد حرف بزنه
+:از من چی میخوای ها!
هیونجین:هیشششش........خودتو............
Part:10
_____________
بلاخره سگه ولم کرد رفتم صورتم شستم بعد رفتم سره میز شروع کردیم به خوردن بعد از اینکه تموم کردیم من رفتم ظرفارو برداشتم شستم که گوشی کوک زنگ خورد جواب داد
-=عا ا/ت
+=بله؟
-=من میرم شب میام
+=باشه
-=*رفت لباساش عوض کرد*خدافظ بیب
+=خدافظ
کوک رفت منم نشستم با بم بازی کردم بعد رفتم خوابیدم
ویو بنده_-
*خب گایز خوانواده ا/ت مافیان کلا جدشون مافیا بوده ا/ت هم باید مافیا میشده یه زمانی بوده ولی الان نیس🚶🏻♀️خب آره الان هم جیمین جای پدر و مادرش هست اگه یادتون باشه گفتم که جیمین برادره ا/ت آره همین الان هم ا/ت نمیدونه که کوک چیکارس ولی به مرور زمان میفهمه کوک هم پنج دقیقه دیگه میاد*
-_ا/ت بیدار شده_-
بیدارشدم رفتم دسشویی کارای مربوطه رو کردم که دیدم یکی درو باز کرد حتما کوکه *گفتم کوک پنج دقیقه دیگه میاد*رفتم سمتش که دیدم یکی با تفنگ وایساده اونجا یه جیغی کشیدم که طرف اومد سمتم داشتن میدوییدم سمت حیاط همینطور میدوییدم که تو حیاط پام پیچ خوردم طرف اومد یگی زد به کردنم که سوزشش رو حس کردم و سیاهی
بیدار شدم دیدم بسته شدم به صندلی و دهنم و دستووپام بستس یکی اومد داخل
طرف:اوم اینگار بیدارشدی
+:صداش و قیافش آشناس یعنی کیه چیکاره من داره
طرف:نشناختی؟مگه بت نگفته بودم که نزدیک اون نشی؟هوم؟یکم برات آشنا نیستم؟بچگیت؟پدرومادرت؟تنها دوستت؟کسی که عاشقت بود ولی بت خیلنت کرد؟یادت اومد؟عا وایسا ببینم تو دهنت بستس چطور میخوای جوابم بدی
*دهنش وا کرد*
طرف:خب الان دیگه میتونی حرف بزنی او بزار ببنیمت چقد خشکل تر شدی!
+:*تو دلش*این هیونجینه!کسی که یه زمانی عاشقش بودم ولی بم خیانت کرد اون بهترین دوستم بود!
هیونجین:هوم ا/ت کوچولو اینگار دلش نمیخواد حرف بزنه
+:از من چی میخوای ها!
هیونجین:هیشششش........خودتو............
۲۱.۹k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.