فیک شوگا پارت 7
شوگا
عصبانی بودم..
که از دست من فرار میکنی یه درس بهت بدم که تا عمر داری فراموش نکنی..
دختره احمق
اگه دیرتر میرسیدم معلوم نبود اون پسره هوس باز باهاش چیکار کنه
وقتی رسیدیم دستشو محکم گرفتم و رفتم داخل عمارت و همه کارکنان رو بیرون کردم و دختره رو به اتاق شکنجه بردم
و دستشو به زنجیر های آویزون به دیوار بستم
رفتم یه شلاق گرفتم و به سمتش رفتم
شوگا:هر ضربه شلاق میزنم باید بشمری تا صد
یکی رو جا بندازی از دوباره شروع میکنم فهمیدی؟
ا.ت:ب..بله
ا.ت:یک آخ😥
دو
سه
چهار
پنجاه
هفتاد
نود
صد
ا.ت:داشتم بیهوش میشدم تمام بدنم میسوخت و داشت خون میومد
میخواستم بیهوش بشم که آبسردی ریخت روم
شوگا:کارم هنوز باهات تموم نشده خانوم کوچولو
رفت و یک میله کلفت آورد و اونو گذاشت توی آتیش و وقتی گرم شد اومد سمتم
ا.ت:ا..ر..باب
شوگا:حالا وقتی که اونو گذاشتم روی پات میفهمی که نباید فرار کنی
اینو گفت و اون میله کلفت رو گذاشت روی پای ا.ت
ا.ت دیگه دووم نداشت
حتی یه بارم روی اون دست بلند نشده بعد شوگا اینجوری اونو تنبیه میکنه!
واقعا ا.ت میتونه اینا رو تحمل کنه و از شوگا متنفر نشه!.............
عصبانی بودم..
که از دست من فرار میکنی یه درس بهت بدم که تا عمر داری فراموش نکنی..
دختره احمق
اگه دیرتر میرسیدم معلوم نبود اون پسره هوس باز باهاش چیکار کنه
وقتی رسیدیم دستشو محکم گرفتم و رفتم داخل عمارت و همه کارکنان رو بیرون کردم و دختره رو به اتاق شکنجه بردم
و دستشو به زنجیر های آویزون به دیوار بستم
رفتم یه شلاق گرفتم و به سمتش رفتم
شوگا:هر ضربه شلاق میزنم باید بشمری تا صد
یکی رو جا بندازی از دوباره شروع میکنم فهمیدی؟
ا.ت:ب..بله
ا.ت:یک آخ😥
دو
سه
چهار
پنجاه
هفتاد
نود
صد
ا.ت:داشتم بیهوش میشدم تمام بدنم میسوخت و داشت خون میومد
میخواستم بیهوش بشم که آبسردی ریخت روم
شوگا:کارم هنوز باهات تموم نشده خانوم کوچولو
رفت و یک میله کلفت آورد و اونو گذاشت توی آتیش و وقتی گرم شد اومد سمتم
ا.ت:ا..ر..باب
شوگا:حالا وقتی که اونو گذاشتم روی پات میفهمی که نباید فرار کنی
اینو گفت و اون میله کلفت رو گذاشت روی پای ا.ت
ا.ت دیگه دووم نداشت
حتی یه بارم روی اون دست بلند نشده بعد شوگا اینجوری اونو تنبیه میکنه!
واقعا ا.ت میتونه اینا رو تحمل کنه و از شوگا متنفر نشه!.............
۳۷.۶k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.