نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم
نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم
دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم
تا برم ره به دل آن گل خندان چو نسیم
گاه و بیگاه گذر بر سر راهش کردم
دور از آن زلف بریشان دلم ارام نیافت
گرچه زندانی شبهای سیاهش کردم
دیده روشن به صفای رخ ماهش کردم
تا برم ره به دل آن گل خندان چو نسیم
گاه و بیگاه گذر بر سر راهش کردم
دور از آن زلف بریشان دلم ارام نیافت
گرچه زندانی شبهای سیاهش کردم
۱.۱k
۱۱ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.