Your look ....part 1
Your look ....part 1
محکم ولی خسته قدم بر می دارم و از بین دختر و پسرایی که جمع شدن و با تعجب ولی با نگاهی ترحم امیز نگام می کنن رد میشم،همون طور که کیفم رو دنبال خودم میکشم وارد کلاس میشم ،بدون اینکه حتی نگاهی به دور و بر بندازم خودمو روی صندلی پرت میکنم، نگاهی به تهیونگ میندازم و چشمام رو می بندم، ساعد دستم رو میزارم روی پیشونیم و خودم رو روی صندلی پهن می کنم ..
-دوباره
چشمام رو باز می کنم و از گوشه چشم نگاهی به ته میندازم، دوباره چشمام رو روی هم میزارم و حرفی نمی زنم ...دوباره ته با عصبانیت کنترل شده میگه...
- با توام
پوفی میکشم و میگم:دیشب مست بودم نفهمیدم چی شد با یکی دعوا کردم .....صدایی از ته به گوشم نمی رسه و همین باعث شد چشمام رو باز کنم و بهش نگاه کنم ..وقتی چشمام رو باز کردم با پوز خندش روبه رو شدم..پوز خندش عمیق تر شد و با عصبانیت داد زد:فکر میکنی نمیدونم رفتی سراغ سوهو ...کلاس یهو به سکوت فرو رفت و همه با تعجب به من و ته نگاه می کردن...بعد از چند دقیقه همه به خودشون اومدن و منم چشام رو بستم که یه چیزی به سمتم پرت شد چشام رو باز کردم و به چسب زخم روی میز و بعد به ته نگاه کردم ،یکی باز کردم و خواستم بزنم اما نمی شد ...ته بلند شد و به سمتم اومد با چشمایی گرد شده بهش نگاه کردم ..که سری تکون داد و گوشیشو روی میز پرت کرد و به سمت در خروجی رفت و من به گوشی نگاه کردم که یهو پیامی روی صفحه اومد....
محکم ولی خسته قدم بر می دارم و از بین دختر و پسرایی که جمع شدن و با تعجب ولی با نگاهی ترحم امیز نگام می کنن رد میشم،همون طور که کیفم رو دنبال خودم میکشم وارد کلاس میشم ،بدون اینکه حتی نگاهی به دور و بر بندازم خودمو روی صندلی پرت میکنم، نگاهی به تهیونگ میندازم و چشمام رو می بندم، ساعد دستم رو میزارم روی پیشونیم و خودم رو روی صندلی پهن می کنم ..
-دوباره
چشمام رو باز می کنم و از گوشه چشم نگاهی به ته میندازم، دوباره چشمام رو روی هم میزارم و حرفی نمی زنم ...دوباره ته با عصبانیت کنترل شده میگه...
- با توام
پوفی میکشم و میگم:دیشب مست بودم نفهمیدم چی شد با یکی دعوا کردم .....صدایی از ته به گوشم نمی رسه و همین باعث شد چشمام رو باز کنم و بهش نگاه کنم ..وقتی چشمام رو باز کردم با پوز خندش روبه رو شدم..پوز خندش عمیق تر شد و با عصبانیت داد زد:فکر میکنی نمیدونم رفتی سراغ سوهو ...کلاس یهو به سکوت فرو رفت و همه با تعجب به من و ته نگاه می کردن...بعد از چند دقیقه همه به خودشون اومدن و منم چشام رو بستم که یه چیزی به سمتم پرت شد چشام رو باز کردم و به چسب زخم روی میز و بعد به ته نگاه کردم ،یکی باز کردم و خواستم بزنم اما نمی شد ...ته بلند شد و به سمتم اومد با چشمایی گرد شده بهش نگاه کردم ..که سری تکون داد و گوشیشو روی میز پرت کرد و به سمت در خروجی رفت و من به گوشی نگاه کردم که یهو پیامی روی صفحه اومد....
۴.۱k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.