خون آشام من🖤🍷
خون آشام من🖤🍷
پارت۲۱
بورا ویو
دیگه اخر این هفته که تولد تهیونگ هست باید به بهانه سوپرایز کردنش اینکارو میکردیم آخر این هفته اینکارو میکنیم جمعه شنبه و یکشبه (برای اونا شنبه و یکشنبه تعطیله) باید برنامه رو با بچه ها آماده میکردم توی جنگل با مدرسه یه ساعت و نیم فاصله داشت
(داخل راه روی مدرسه)
بورا:بچه ها نظرتون چیه باهم بریم جنگل
ات:باوشه
یونا:آره
جی آه:آره خوبه
ات:قبل امنتحانای ترم اول یه استراحتی هم میکنیم ولی میشه......
یونا که متوجه شده بود ات چی میخواس بگه گف
یونا:خب بچه ها جونگ کوک و جیمین و هم به خاطر تولد تهیونگ دعوت میکنیم
ات:مگه تولد خر ها هم جشن میگیرن(هوی خر خودتی به بچم فحش نده میمون)
تهیونگ:اممم تولد ترو که جشن گرفته بودن ات
ات:یااااااااااااا
تهیونگ:مگه ج.ن دیدی
ات:از اونم بدتر
تهیونگ:فک کنم با خودت بودی نه
ات:خر من چیزی شده
یونا ات رو میکشونه و با خودش میبره ات هم کلی تلاش میکنن تا ازاد بشه اما نشد چه خواهر خوبی داره تهیونگ😂
پرش زمانی به جمعه
ات ویو
همه کارو انجام داده بود وسایل رو جمع کردیم و گذاشتیم داخل ماشین من قرار بود بشینم پشت فرمون بورا هم کنارم وصیت نامه هاشونو اماده کرده بودن😂 راه افتادیم تهیونگ هم پشت فرمون افتاده بود ازم جلو زد بد جوری رو مخم بود منم سرعت مو بردم بالا و بهش نزدیک شدم شیشه ماشینو کشید پایین و گف که هر کی ببازه باید هرچی اون گف بگه باشه اوکی
ات:باش
جاده خلوت بود تهیونگ خیلی سریع میرف درسته مسابقه بود ولی نباید اینقدر سریع میرف که یهو.............
سلام کیوتام واقعا معذرت میخوام
ببخشید ایقد منتظرتون گذاشتم
بازم معذرت میخوام🙂
پارت۲۱
بورا ویو
دیگه اخر این هفته که تولد تهیونگ هست باید به بهانه سوپرایز کردنش اینکارو میکردیم آخر این هفته اینکارو میکنیم جمعه شنبه و یکشبه (برای اونا شنبه و یکشنبه تعطیله) باید برنامه رو با بچه ها آماده میکردم توی جنگل با مدرسه یه ساعت و نیم فاصله داشت
(داخل راه روی مدرسه)
بورا:بچه ها نظرتون چیه باهم بریم جنگل
ات:باوشه
یونا:آره
جی آه:آره خوبه
ات:قبل امنتحانای ترم اول یه استراحتی هم میکنیم ولی میشه......
یونا که متوجه شده بود ات چی میخواس بگه گف
یونا:خب بچه ها جونگ کوک و جیمین و هم به خاطر تولد تهیونگ دعوت میکنیم
ات:مگه تولد خر ها هم جشن میگیرن(هوی خر خودتی به بچم فحش نده میمون)
تهیونگ:اممم تولد ترو که جشن گرفته بودن ات
ات:یااااااااااااا
تهیونگ:مگه ج.ن دیدی
ات:از اونم بدتر
تهیونگ:فک کنم با خودت بودی نه
ات:خر من چیزی شده
یونا ات رو میکشونه و با خودش میبره ات هم کلی تلاش میکنن تا ازاد بشه اما نشد چه خواهر خوبی داره تهیونگ😂
پرش زمانی به جمعه
ات ویو
همه کارو انجام داده بود وسایل رو جمع کردیم و گذاشتیم داخل ماشین من قرار بود بشینم پشت فرمون بورا هم کنارم وصیت نامه هاشونو اماده کرده بودن😂 راه افتادیم تهیونگ هم پشت فرمون افتاده بود ازم جلو زد بد جوری رو مخم بود منم سرعت مو بردم بالا و بهش نزدیک شدم شیشه ماشینو کشید پایین و گف که هر کی ببازه باید هرچی اون گف بگه باشه اوکی
ات:باش
جاده خلوت بود تهیونگ خیلی سریع میرف درسته مسابقه بود ولی نباید اینقدر سریع میرف که یهو.............
سلام کیوتام واقعا معذرت میخوام
ببخشید ایقد منتظرتون گذاشتم
بازم معذرت میخوام🙂
۵.۱k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.