آشنای من
پارت سیزدهم
"من و اندرو میخوایم کریسمس المان نباشیم.من پیشنهاد دادم که به پاریس بریم.برای سال نو ادا.برای شروع یه قرن جدید.سال ۲۰۰۰.ببین گفتنش هم ادم رو به هیجان میندازه"
آدا با قیافه بی احساس به او نگاه کرد . نمیفهمید جولی چرا انقدر این مضخرفات را جدی گرفته.یک مشت مضخرف.
بلافاصله گفت:
" دیشب اندرو رفت تا بلیط بگیره اما همه بلیط ها تموم شده بودن و هیچ پروازی به پاریس نبود.پس یه گزینه میمونه. با قطار."
"نمیفهمم چرا اینارو به من میگی جولی."
اگه بتونی فقط یکم پول..."
آدا وسط حرفش پرید:
"جولی من هیچ پولی ندارم که به تو بدم."
"واگن های دو نفره نداره و همه بلیط های تک نفره تموم نشده و فقط واگن های چهار نفره و شش نفره مونده که قیمت هاشون از هزار یورو شروع میشه." جولی پلک هم نمیزد و مظلومانه آدا را مینگریست.
"ما فقط پونصد یورو داریم.ادا اگه تو بتونی پونصد یورو به من قرض بدی..."
"میدونی که من یک ساله کار نمیکنم."
"بهت برمیگردونیم ادا.برادر اندرو گفته پول میفرسته و چند روز دیگه میرسه اما اگه منتظر بمونیم دیر میشه و ما نمیتونیم سال نو اونجا باشیم."
"متاسفم جولی..."
جولی شتاب زده گفت:
"خب تو هم با ما بیا.اینطوری پولت هم هدر نمیره.واگن چهار نفره است.اینطوری توهم نصف قیمت میتونی بری مسافرت.این یعنی هم تو بُرد میکنی هم ما."
"جولی فکرش رو هم نکن که من بیام پاریس."
"خیلی خوش میگذره..."
"این نقشه رو کشیدی که الکس هم بیاد؟"
"باور کن نقشه نکشیدم.خب اولش چرا اما بعد که باهاش حرف زدم گفت برای سال نو سرش شلوغه و اجرا داره.فقط خودمونیم.فقط من،تو و اندرو"
"نمیتونم جولی.حتی اگه از بابام پول بگیرم و باهات بیام.پول ندارم که اونجا بمونم حتی اگه پول هم داشته باشم من اصلا فرانسوی بلد نیستم.با انگلیسی هم فقط میتونم بگم سلام.من یه روز هم اونجا دووم نمیارم."
"ادا تو واقعا به این سفر نیاز داری فقط بیا حالی عوض کن.به بقیه چیزا فکر نکن، ما میتونیم همه جا با هم باشیم. تو یه قطار میمونیم.تو یه هتل میمونیم. نگران نباش اندرو گفته یکم فرانسه بلده."
دستش را کج کرد و با لبخند گفت:
"اندرو وقتی بچه بوده تو فرانسه درس خونده."
آدا تا امد نه بگوید،جولی دستش را روی دهن آدا گذاشت.
"اگه فردا صبح زود حرکت کنیم قبل از ساعت هشت شب که سال نوعه،به پاریس میرسیم و زیر برج ایفل سال نو میشه.همه چی خوب پیش میره،لطفا مخالفت نکن ادا."
و بعد دستش را از روی دهن آدا برداشت و برای اینکه آدا نتواند چیز دیگری بگوید سریع از انجا رفت و آدا خود را تنها در اتاقش دید.
"من و اندرو میخوایم کریسمس المان نباشیم.من پیشنهاد دادم که به پاریس بریم.برای سال نو ادا.برای شروع یه قرن جدید.سال ۲۰۰۰.ببین گفتنش هم ادم رو به هیجان میندازه"
آدا با قیافه بی احساس به او نگاه کرد . نمیفهمید جولی چرا انقدر این مضخرفات را جدی گرفته.یک مشت مضخرف.
بلافاصله گفت:
" دیشب اندرو رفت تا بلیط بگیره اما همه بلیط ها تموم شده بودن و هیچ پروازی به پاریس نبود.پس یه گزینه میمونه. با قطار."
"نمیفهمم چرا اینارو به من میگی جولی."
اگه بتونی فقط یکم پول..."
آدا وسط حرفش پرید:
"جولی من هیچ پولی ندارم که به تو بدم."
"واگن های دو نفره نداره و همه بلیط های تک نفره تموم نشده و فقط واگن های چهار نفره و شش نفره مونده که قیمت هاشون از هزار یورو شروع میشه." جولی پلک هم نمیزد و مظلومانه آدا را مینگریست.
"ما فقط پونصد یورو داریم.ادا اگه تو بتونی پونصد یورو به من قرض بدی..."
"میدونی که من یک ساله کار نمیکنم."
"بهت برمیگردونیم ادا.برادر اندرو گفته پول میفرسته و چند روز دیگه میرسه اما اگه منتظر بمونیم دیر میشه و ما نمیتونیم سال نو اونجا باشیم."
"متاسفم جولی..."
جولی شتاب زده گفت:
"خب تو هم با ما بیا.اینطوری پولت هم هدر نمیره.واگن چهار نفره است.اینطوری توهم نصف قیمت میتونی بری مسافرت.این یعنی هم تو بُرد میکنی هم ما."
"جولی فکرش رو هم نکن که من بیام پاریس."
"خیلی خوش میگذره..."
"این نقشه رو کشیدی که الکس هم بیاد؟"
"باور کن نقشه نکشیدم.خب اولش چرا اما بعد که باهاش حرف زدم گفت برای سال نو سرش شلوغه و اجرا داره.فقط خودمونیم.فقط من،تو و اندرو"
"نمیتونم جولی.حتی اگه از بابام پول بگیرم و باهات بیام.پول ندارم که اونجا بمونم حتی اگه پول هم داشته باشم من اصلا فرانسوی بلد نیستم.با انگلیسی هم فقط میتونم بگم سلام.من یه روز هم اونجا دووم نمیارم."
"ادا تو واقعا به این سفر نیاز داری فقط بیا حالی عوض کن.به بقیه چیزا فکر نکن، ما میتونیم همه جا با هم باشیم. تو یه قطار میمونیم.تو یه هتل میمونیم. نگران نباش اندرو گفته یکم فرانسه بلده."
دستش را کج کرد و با لبخند گفت:
"اندرو وقتی بچه بوده تو فرانسه درس خونده."
آدا تا امد نه بگوید،جولی دستش را روی دهن آدا گذاشت.
"اگه فردا صبح زود حرکت کنیم قبل از ساعت هشت شب که سال نوعه،به پاریس میرسیم و زیر برج ایفل سال نو میشه.همه چی خوب پیش میره،لطفا مخالفت نکن ادا."
و بعد دستش را از روی دهن آدا برداشت و برای اینکه آدا نتواند چیز دیگری بگوید سریع از انجا رفت و آدا خود را تنها در اتاقش دید.
۹۲۴
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.