اکنون عشق حقیقی پارت ۳۴

از زبان شینوبو:
تروکو گفت:تر خدا بگو الان میسو شیرو صبحانه ی امروزه؟

گفتم:آره واقعا درست دیدی؟
از خوشحالی پریدیم هوا و قبل تموم شدنش سفارش دادیم
خوردیم خندیدیم و لذت بردیم
برای هم جوک میگفتیم و میخندیدیم که نفمیدیم مربی صدامون میزنه بخاطر دیروز غیب شدنمون فکر کرده بودن من و تروکو کاری کردیم همه غیب شن ولی ما نبودیم خیلی هم گیج شدیم



وقتی صبحانه خوردیم تروکو و گیو غیب شدن و توی زمین مسابقه ی تیر و کمان پیدا شدن!

تروکو عجیب رفتار میکرد و یه چیزی رو مخفی میکرد تا من نفهمم😨

حوصله نداشتم تا دیدم مسابقه ی جدید داریم مارو صف کردن و جلومون شیاطین عروسکی متحرک گذاشتن

گفتن:شروع کنید
حمله کردیم و سعی کردیم سر اونها رو ببریم هرکی سرش رو ببره برنده میشه و میره دور بعدی

تروکو بلد نبود فرم یک تنفس حشره رو یادش دادم تا یه حمله ی ساده بلد باشه البته چون من سر نمیبرم فقط ۱ فرم رو یادش دادم


من از قبل گفته بودم سر نمیزنم تا بدونن و هی نمونم همین دور
من هم برنده شدم و رفتم برای دور بعد که فردا هم هست😨

بهمون گفتن:فردا بعد مسابقه بر میگردیم

شور هیجان به جون درون گرا ها افتاده بود ولی خوشحالی نمیکردن که فکر نکنیم برون گرا ن



یهو صدای...