فیک ران part 39
کاکوچو: این جوابشو نده ها کین...؟
کوکو: تاکه تو جوابشو نده نداری؟
تاکئومی: چرا دارم...ولی دیگه بهم زنگ نمیزنه..
دراکن: خب اون کیه؟
کوکو: ارع و چرا دیگه زنگ نمیزنه ...سانزوعه؟
تاکئومی: نه تویی و چون بلاکی نمیتونی زنگ بزنی🥹
کوکو: بریم خونه از 8 ناحیه بلاکت میکنم ..🥹🥹🪚🪚🪚🪚🪚🪚
دراکن: ریدی داداش:]
*جوابشونو دادن..پایان فلش بک..*
کوکو: من فک میکنم دیگه باید برگردیم...
کاکوچو: ارع بیاید سریع بریم...
ده دیقه بعد...*
مایکی/دراکن/باجی/سنجو/سانزو/ریندو/ران/کوکو/تاکئومی/ایزانا/کاکوچو : بلخرهههههههههه
مایکی: راستی ران یادم بنداز...امروز با سانزو به داخل یه اتاق خاصی باباییه تورو در بیارم :] باشع؟
سنجو: الان خفه شید ..الویت الان ا/تس ک باید محاسبه کنیم به کودوم قسمتش لگد بزنیم...
سانزو: خابشو ببینی
مایکی: تو خابشو ببینی مرتیکه...
ران: منم میام تو خاب جفتتون...
ریندو: تو خواهشن سوکوت کن ک الان همه به فکره ناک اوت کردنه توعن...
ران: اوففف بریم تو دیگه...
اما و ا/ت بیرون روی پله ای عمارت....
اما: سلام به همگی امیدوارم اقامتتون تو این چند دیقه بهتون خوش بگذره...😈
ا/ت: پس کمر بندارو ببندید چون قراره اوقات سختی رو تجربه کنید...*خنده ی شیطانی* فهمیدید؟ الان نمیفهمید ولی بعدن چرا🥹😂
اما و ا/ت میرن داخل عمارت*
ران: یاخدا آرامش خود را حفظ کنید....همین الان باید بریم تو جلویه این نقشه هایه شیطانیشونو بگیریم...
ریندو: هه عمرن امکان نداره نکنه فک میکنید میام اون تو شاید این کاریه که اونا از ما میخان بکنن...من ترجیح میدم برم از عمارت بیرون...
*ریندو پاشو میره رویه یه نخله کشیده شده رو زمین ...طناب پاره میشه و ریندو ناک اوت میشه...
ریندو رو هوا داد میزنه: اصلننن دنبالممم نیایددددد اینجا جام امن ترهههههه و زارت میخوره به دیواره جلویه عمارت...
کوکو: وای شت بریم تو...
*در حال دوییدن*
دراکن مراقب باشید اینجا چوبیه به چخ دادن یه وقت نیوفتید تو....
سانزو : واییییییی عرررررر
*سانزو ناک اوت میشه به پایین: وای شت اینجا چسبیهههه... گیر اوفتادم.... تا به چخ نرفتید برید منم دلم نمیخاد اتفاقات اون تو رو تجربه کنم...
*بقیه فرار میکنن:
...
مایکی: دستگیره ی در ...
باجی: من مطمعنم با یه چیزی دستکاری شده...
من ک باز نمیکنم...
*همه رفتن کنار* :منم باز نمیکنممممم
ران: اهههههه تف بهششششششش ... ران درو باز میکنه...
یهو یه کیک پرت میشه تو صورتش ...یه دستکشه بوکسه فنری یهو پرتش میکنه اون طرف تر و ران هم نزدیک اون چوبه میوفته ..چوب میشکنه...و میوفته رو سانزو..
سانزو: آخه این همه آدم تویه نکبت باید بیوفتی روم منننن. گمشو اونووورررر
همه رفتن تو.. از راه رو گذشتن ..یه دره دیگه: تاکئومی: دست نزنیدا اگه مث سانزو شه چی؟ ایزانا: من یه فکری دارم...
کوکو: تاکه تو جوابشو نده نداری؟
تاکئومی: چرا دارم...ولی دیگه بهم زنگ نمیزنه..
دراکن: خب اون کیه؟
کوکو: ارع و چرا دیگه زنگ نمیزنه ...سانزوعه؟
تاکئومی: نه تویی و چون بلاکی نمیتونی زنگ بزنی🥹
کوکو: بریم خونه از 8 ناحیه بلاکت میکنم ..🥹🥹🪚🪚🪚🪚🪚🪚
دراکن: ریدی داداش:]
*جوابشونو دادن..پایان فلش بک..*
کوکو: من فک میکنم دیگه باید برگردیم...
کاکوچو: ارع بیاید سریع بریم...
ده دیقه بعد...*
مایکی/دراکن/باجی/سنجو/سانزو/ریندو/ران/کوکو/تاکئومی/ایزانا/کاکوچو : بلخرهههههههههه
مایکی: راستی ران یادم بنداز...امروز با سانزو به داخل یه اتاق خاصی باباییه تورو در بیارم :] باشع؟
سنجو: الان خفه شید ..الویت الان ا/تس ک باید محاسبه کنیم به کودوم قسمتش لگد بزنیم...
سانزو: خابشو ببینی
مایکی: تو خابشو ببینی مرتیکه...
ران: منم میام تو خاب جفتتون...
ریندو: تو خواهشن سوکوت کن ک الان همه به فکره ناک اوت کردنه توعن...
ران: اوففف بریم تو دیگه...
اما و ا/ت بیرون روی پله ای عمارت....
اما: سلام به همگی امیدوارم اقامتتون تو این چند دیقه بهتون خوش بگذره...😈
ا/ت: پس کمر بندارو ببندید چون قراره اوقات سختی رو تجربه کنید...*خنده ی شیطانی* فهمیدید؟ الان نمیفهمید ولی بعدن چرا🥹😂
اما و ا/ت میرن داخل عمارت*
ران: یاخدا آرامش خود را حفظ کنید....همین الان باید بریم تو جلویه این نقشه هایه شیطانیشونو بگیریم...
ریندو: هه عمرن امکان نداره نکنه فک میکنید میام اون تو شاید این کاریه که اونا از ما میخان بکنن...من ترجیح میدم برم از عمارت بیرون...
*ریندو پاشو میره رویه یه نخله کشیده شده رو زمین ...طناب پاره میشه و ریندو ناک اوت میشه...
ریندو رو هوا داد میزنه: اصلننن دنبالممم نیایددددد اینجا جام امن ترهههههه و زارت میخوره به دیواره جلویه عمارت...
کوکو: وای شت بریم تو...
*در حال دوییدن*
دراکن مراقب باشید اینجا چوبیه به چخ دادن یه وقت نیوفتید تو....
سانزو : واییییییی عرررررر
*سانزو ناک اوت میشه به پایین: وای شت اینجا چسبیهههه... گیر اوفتادم.... تا به چخ نرفتید برید منم دلم نمیخاد اتفاقات اون تو رو تجربه کنم...
*بقیه فرار میکنن:
...
مایکی: دستگیره ی در ...
باجی: من مطمعنم با یه چیزی دستکاری شده...
من ک باز نمیکنم...
*همه رفتن کنار* :منم باز نمیکنممممم
ران: اهههههه تف بهششششششش ... ران درو باز میکنه...
یهو یه کیک پرت میشه تو صورتش ...یه دستکشه بوکسه فنری یهو پرتش میکنه اون طرف تر و ران هم نزدیک اون چوبه میوفته ..چوب میشکنه...و میوفته رو سانزو..
سانزو: آخه این همه آدم تویه نکبت باید بیوفتی روم منننن. گمشو اونووورررر
همه رفتن تو.. از راه رو گذشتن ..یه دره دیگه: تاکئومی: دست نزنیدا اگه مث سانزو شه چی؟ ایزانا: من یه فکری دارم...
۱۹.۱k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.