هرگز فراموشم نکن.پارت۹
یکی اونجا بود.صدای یه دخترو شنیدن.برگشتن
سمت صدا.اره خودش بود.شیا بارا.
ساگورو:چی میخوای؟
شیا یه بلور کوچیک شبیه به یه قطره اب نشونشون داد.
شیا:این حافظه ی دوستتونه که ذره ذره داره از بین میره.کوچولوی بیچاره.فک کنم تا الان تورو کامل فراموش
کرده گوجو سان.
ساتورو خواست بهش حمله کنه.
شیا:میدونی که برای من مثل اب خوردنه که درجا کل حافظه ی دوستتونو ازش بگیرم.دیگه حتی یادش نمید
چطوری باید راه بره.پس پیشنهاد میکنم به حرفم گوش بدید.
ساگورو:گوش میدیم.
شیا خنده ی ریزی کردو گفت:تو ساتورو گوجو.هدف من تویی.اگه بیای برای من کارکنی حافظشو پس میدم.
ساتورو توی شک رفت.
شیا خندید و گفت:ای خدا!قیافتونو باید میدیدین.وای.خیلی خوب بود.}کرم ریزی نویسنده{پیشنهاد من چیز
بیشتریه.اگه بتونی....
یهو یه مردکه کیمونوی سفید پوشیده بود و موهایی بلندو یه عینک زده بود از پشت سرش اومدبیرون.
ساتورو اون مردو میشناخت.اون مرد یکی از دوستای قدیمی ساتورو بود.اونا سال ها پیش راهشون از هم
جداشده بود.اسم اون مرد (رابو)بود و توی شمشیر زنی فوق العاده بود.
سمت صدا.اره خودش بود.شیا بارا.
ساگورو:چی میخوای؟
شیا یه بلور کوچیک شبیه به یه قطره اب نشونشون داد.
شیا:این حافظه ی دوستتونه که ذره ذره داره از بین میره.کوچولوی بیچاره.فک کنم تا الان تورو کامل فراموش
کرده گوجو سان.
ساتورو خواست بهش حمله کنه.
شیا:میدونی که برای من مثل اب خوردنه که درجا کل حافظه ی دوستتونو ازش بگیرم.دیگه حتی یادش نمید
چطوری باید راه بره.پس پیشنهاد میکنم به حرفم گوش بدید.
ساگورو:گوش میدیم.
شیا خنده ی ریزی کردو گفت:تو ساتورو گوجو.هدف من تویی.اگه بیای برای من کارکنی حافظشو پس میدم.
ساتورو توی شک رفت.
شیا خندید و گفت:ای خدا!قیافتونو باید میدیدین.وای.خیلی خوب بود.}کرم ریزی نویسنده{پیشنهاد من چیز
بیشتریه.اگه بتونی....
یهو یه مردکه کیمونوی سفید پوشیده بود و موهایی بلندو یه عینک زده بود از پشت سرش اومدبیرون.
ساتورو اون مردو میشناخت.اون مرد یکی از دوستای قدیمی ساتورو بود.اونا سال ها پیش راهشون از هم
جداشده بود.اسم اون مرد (رابو)بود و توی شمشیر زنی فوق العاده بود.
۲.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.