کلاس اکسو۴
اومدم که از در مدرسه بیام تو که حدود 5 لیتر آب ریخت روی سرم، حالا فهمیده بودم چرا نیومده بودن. دلم می خواست برم بزنمشون ، اما آدم بخشنده ای بودم و اتباهات رو برای بار اول می بخشیدم . کیفمو گذاشتم کنار حیاط تا برم دستشویی ،وقتی که از دست شویی اومدم بیرون توی کیفم پر بود از سس خردل. حتی توی کتابام . نمی دونستم چی کار کنم . رفتم سر کلاس که دیدم همه بچه ها گچ و هر چی مداد داشتن پرت کردن روی سرم به غیر از دوستام ، جلوی دوستام خیلی خجالت کشیدم ، اما نمی دونستم از کلاس برم بیرون چون اون 10 نفر پر رو می شدن . همین جور اونا داشتن منو نگاه می کردن و می خندیدن. اومدم که بشینم روی صندلیم، که یکی شون پشت پا زد بهم و افتادم زمین ، بلند شدم که بهشون یه چیزی بگم که یک دفعه معلم اومد سر کلاس و منم فقط لا چشمام اون 12 نفر رو نگاه می کردم و اون دو نفر هم همین طور سرشون پایین بود. نشستم روی صندلیم، معلم یه سوالی رو پای تخته نوشت و من خواستم برم حلش کنم که یکدفعه دیدم نمی تونم از روی صندلی ام بلند شم ، بلند که شدم صندلی هم چسبیده بود به من . دیگه داشتم دیوونه می شدم . همه بچه ها تامنو با صندلی چسبیده دیدن زدن زیر خنده، حتی دوستام و معلممون ولی اون دو نفر همچنان سرشون پایین بود. .....
ادامه در پارت های آینده...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ادامه در پارت های آینده...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۲۷.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۰