چند پارتی
فیک کوتاه شوگا🐳
"سفر به ایران"🧳🛩
+یونگی حاضر شدی؟
_آره من حاضرم...بیلیت هواپیما دست توعه؟
+اوم...تو کیفمه
_پاسپورت ها هم برداشتی؟
+یونگی این بار هزارمه که میپرسی!
_آخه از اون موقع که نامجون هیونگ پاسپورتشو گم کرده رو این قضیه خیلی حساس شدم!
+حتما بدون لیدر خیلی سخت گذشته بهتون...
_اوم...بیخیال...به مامان زنگ زدی؟
+آره! گفت برات قیمه گذاشته! انگار من آدم نیستم...
_حسوددددد...قیمه همونه که سال قبل همه بخاطرش داشتن تو صف خودکشی میکردن؟
+محرم به یاد موندنی ای بود! ولی کاش محرم نمیبردمت ایران...کل دخترا داشتن نگات میکردن...ایشششش
_اوم فقط یه کوه شماره گرفتم!
یونگی دوتا از دکمه های پیراهنشو باز میکنه و "عینک دودی محبوبشو که از ایران خریده بود میزنه و چمدون ها رو برمیداره"
_خب دیگه ا.ت بهتره وقت رو تلف نکنیم و سریع تر بریم پیش مادر پدر عزیزم! اونجا میخوام دلی از عزا در بیارم!
+از وقتی تو داماد خانوادمون شدی تورو از من بیشتر دوست دارن! انگار من دیگه نیستم!چرا همیشه اول به تو ته دیگ میدن؟ وات د فاخخخخ
_حسودی بسه خانم مین! خوبه به یادت بیارم که هفتهی پیش مادر پدرم فقط تورو دعوت کرده بودن!
+"از خنده پاره شدنننن"وای یونگی نمیدونی چقدر با بابا خندیدیم!مامان هم خیلی بهم میرسید اوففف اصلا بهشت بود اونجا!
یونگی درحالی که با حرص در صندوق عقب رو میبنده و به زور چمدونا رو توش جا میده زیر لب میگه:بزار برسیم ایران...بهشتو بهت نشون میدم ا.ت خانم! انقدر خود شیرینی میکنم که تو از یاد بری بسوززز...
عینک دودیشو میزنی و با یه بلیز سفید،یه مانتوی کوتاه روش ،یه شلوار بگ و یه شال که روی شونت انداختب و کفشای پاشنه بلندش که صداش کل کوچه رو گرفته به سمت ماشین میری...
+بریم؟
_حتما مادمازل!
"در فرودگاه"
+هوففف یه دقیقه دیگه دیر میرسیدیم هواپیما بی ما پریده بود!
_هواپیما غلط کرده بی من بره ایران!!!
+اصلا چرا با جت شخصیت نمیریم یونگی؟
_یه سری مشکلات فنی داشت..مجبور شدم...ولی نگران نباش تو قسمت VIPمیشینیم
+هوفففف
"تغریبا بعد 48 ساعت به ایران رسیدید و هواپیما فرود اومد توی فرودگاه پدر مادرت با گل و شیرینی براتون دست تکون میدادن"
مامان ا.ت:یونگیییییی
بابای ا.ت:ا.تی بابایییییییی
+بابا ژونممممم
_مادرررررر
"بابات محکم بغلت کرد و مامانت پیشونی شوگا رو بوسید"
مامان ا.ت:خوش اومدید!
"بعد مامانت لپتو بوس کرد و محکم بغلت کرد و بابات با غرور به شوگا نگاه کرد و بهش دست داد"
بابای ا.ت:خیلی وقته ندیدمت داماد عزیزم
_دلم براتون تنگ شده بود پدر
"مامان ا.ت × بابای ا.ت ٪ "
×حتما خسته اید بیاید بریم خونه یکم استراحت کنید فردا قراره غافلگیر بشید!
+نمیدونم چرا بااینکه کل راهو خواب بودم بازم خستم...
_اثرات همنشینی با منه!
+زدی تو خال!
٪ماشینو دم فرودگاه پارک کردم...بریم!
"سوار ماشین شدید مامانت گفت عقب میشینه تا با یونگی صحبت کنه اونا کل راهو داشتن بگو بخند میکردن! خیلی باهم مچ بودن! توهم جلو نشستی و پنجره رو پایین دادی و با نسیمی که توی صورتی میخورد بو میکشیدی...هیجا خونهی خود آدم نمیشه! خیلی وقت بود توی کره بودی نقش ونگار های روی دیوار ها...مدل خونه ها و لباس های مردم...حس و حال خوبی داشت...حس خونه میداد! همنیجوری داشتی از ویو لذت میبردی که..."
عیییییییییی...
+یا خدا! چیشد!
٪این ماشین هاچ بکه پیچید جل...
_بی***یعنی تو****ک****ری***لا*** سانسور سانسور سانسور ترررررر.....
+یونگی...یونگی....مین یونگی!(باداد)
"یونگی سرشو از پنجره آورد تو و یه نفس کشید و دستشو لای موهاش برد "
_معذرت میخوام عزیزم...کنترلمو از دست دادم... آخه امکان داشت براتون اتفاقی بیافته...
+اصلا با اینکه این همه فهش دادی کار ندارم...فقط بگو اینا رو کی یادت داده!
×اصلا به من چپ نگاه نکن! من یه فهشم بهش یاد ندادم!
....٪
+بابا....
٪چیه؟نمیشه که موقع دعوا ساکت بمونه!والا! باید وقتی یکی بهش فهش ناموسی میده بدونه چی میگه!
+میگم یه مدته وقتی بهش فهش ایرانی میدم چپچپ نگام میکنه...
"سفر به ایران"🧳🛩
+یونگی حاضر شدی؟
_آره من حاضرم...بیلیت هواپیما دست توعه؟
+اوم...تو کیفمه
_پاسپورت ها هم برداشتی؟
+یونگی این بار هزارمه که میپرسی!
_آخه از اون موقع که نامجون هیونگ پاسپورتشو گم کرده رو این قضیه خیلی حساس شدم!
+حتما بدون لیدر خیلی سخت گذشته بهتون...
_اوم...بیخیال...به مامان زنگ زدی؟
+آره! گفت برات قیمه گذاشته! انگار من آدم نیستم...
_حسوددددد...قیمه همونه که سال قبل همه بخاطرش داشتن تو صف خودکشی میکردن؟
+محرم به یاد موندنی ای بود! ولی کاش محرم نمیبردمت ایران...کل دخترا داشتن نگات میکردن...ایشششش
_اوم فقط یه کوه شماره گرفتم!
یونگی دوتا از دکمه های پیراهنشو باز میکنه و "عینک دودی محبوبشو که از ایران خریده بود میزنه و چمدون ها رو برمیداره"
_خب دیگه ا.ت بهتره وقت رو تلف نکنیم و سریع تر بریم پیش مادر پدر عزیزم! اونجا میخوام دلی از عزا در بیارم!
+از وقتی تو داماد خانوادمون شدی تورو از من بیشتر دوست دارن! انگار من دیگه نیستم!چرا همیشه اول به تو ته دیگ میدن؟ وات د فاخخخخ
_حسودی بسه خانم مین! خوبه به یادت بیارم که هفتهی پیش مادر پدرم فقط تورو دعوت کرده بودن!
+"از خنده پاره شدنننن"وای یونگی نمیدونی چقدر با بابا خندیدیم!مامان هم خیلی بهم میرسید اوففف اصلا بهشت بود اونجا!
یونگی درحالی که با حرص در صندوق عقب رو میبنده و به زور چمدونا رو توش جا میده زیر لب میگه:بزار برسیم ایران...بهشتو بهت نشون میدم ا.ت خانم! انقدر خود شیرینی میکنم که تو از یاد بری بسوززز...
عینک دودیشو میزنی و با یه بلیز سفید،یه مانتوی کوتاه روش ،یه شلوار بگ و یه شال که روی شونت انداختب و کفشای پاشنه بلندش که صداش کل کوچه رو گرفته به سمت ماشین میری...
+بریم؟
_حتما مادمازل!
"در فرودگاه"
+هوففف یه دقیقه دیگه دیر میرسیدیم هواپیما بی ما پریده بود!
_هواپیما غلط کرده بی من بره ایران!!!
+اصلا چرا با جت شخصیت نمیریم یونگی؟
_یه سری مشکلات فنی داشت..مجبور شدم...ولی نگران نباش تو قسمت VIPمیشینیم
+هوفففف
"تغریبا بعد 48 ساعت به ایران رسیدید و هواپیما فرود اومد توی فرودگاه پدر مادرت با گل و شیرینی براتون دست تکون میدادن"
مامان ا.ت:یونگیییییی
بابای ا.ت:ا.تی بابایییییییی
+بابا ژونممممم
_مادرررررر
"بابات محکم بغلت کرد و مامانت پیشونی شوگا رو بوسید"
مامان ا.ت:خوش اومدید!
"بعد مامانت لپتو بوس کرد و محکم بغلت کرد و بابات با غرور به شوگا نگاه کرد و بهش دست داد"
بابای ا.ت:خیلی وقته ندیدمت داماد عزیزم
_دلم براتون تنگ شده بود پدر
"مامان ا.ت × بابای ا.ت ٪ "
×حتما خسته اید بیاید بریم خونه یکم استراحت کنید فردا قراره غافلگیر بشید!
+نمیدونم چرا بااینکه کل راهو خواب بودم بازم خستم...
_اثرات همنشینی با منه!
+زدی تو خال!
٪ماشینو دم فرودگاه پارک کردم...بریم!
"سوار ماشین شدید مامانت گفت عقب میشینه تا با یونگی صحبت کنه اونا کل راهو داشتن بگو بخند میکردن! خیلی باهم مچ بودن! توهم جلو نشستی و پنجره رو پایین دادی و با نسیمی که توی صورتی میخورد بو میکشیدی...هیجا خونهی خود آدم نمیشه! خیلی وقت بود توی کره بودی نقش ونگار های روی دیوار ها...مدل خونه ها و لباس های مردم...حس و حال خوبی داشت...حس خونه میداد! همنیجوری داشتی از ویو لذت میبردی که..."
عیییییییییی...
+یا خدا! چیشد!
٪این ماشین هاچ بکه پیچید جل...
_بی***یعنی تو****ک****ری***لا*** سانسور سانسور سانسور ترررررر.....
+یونگی...یونگی....مین یونگی!(باداد)
"یونگی سرشو از پنجره آورد تو و یه نفس کشید و دستشو لای موهاش برد "
_معذرت میخوام عزیزم...کنترلمو از دست دادم... آخه امکان داشت براتون اتفاقی بیافته...
+اصلا با اینکه این همه فهش دادی کار ندارم...فقط بگو اینا رو کی یادت داده!
×اصلا به من چپ نگاه نکن! من یه فهشم بهش یاد ندادم!
....٪
+بابا....
٪چیه؟نمیشه که موقع دعوا ساکت بمونه!والا! باید وقتی یکی بهش فهش ناموسی میده بدونه چی میگه!
+میگم یه مدته وقتی بهش فهش ایرانی میدم چپچپ نگام میکنه...
۱۰۰.۹k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.